تفسير سوره آلعمران
سوره آلعمران/آيه 1:
الم، اشاره به فوق العاده بودن قرآن و رمزي بين خدا و پيغمبرش و هر حرف نشانهي اسمي از اسماء خداست كه در كنار هم اسم اعظم خداوند ميشود بهتر از هركلام سخن امام حسن العسگري كه: عرب جاهليت ميگفتند پيامبر اين كلمات را از خودش درآورده و خدا اين حروف را نازل كرد كه يعني اين حروف در دست شما هم هست، پس اگر ميتوانيد شما هم مثل آن را بياوريد.
قل لئن اجتمعت الجن و الانس علي ان ياتو بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لوكان بعضم لبعض ظهيرا
و اين در واقع تعدي (مبارزه طلبي) است كه و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فاتو بسوره من مثله و ادعو شهداء كم من دون الله ان كنتم صادقين
« الله لا اله الا هوالحيالقيوم»
تفسير سوره آلعمران
مطالبي در تفسير سوره آلعمران برگرفته از جلسات حضرت
آيت الله فاطمي (دام ظله):
سوره آلعمران/آيه 1:
الم، اشاره به فوق العاده بودن قرآن و رمزي بين خدا و پيغمبرش و هر حرف نشانهي اسمي از اسماء خداست كه در كنار هم اسم اعظم خداوند ميشود بهتر از هركلام سخن امام حسن العسگري كه: عرب جاهليت ميگفتند پيامبر اين كلمات را از خودش درآورده و خدا اين حروف را نازل كرد كه يعني اين حروف در دست شما هم هست، پس اگر ميتوانيد شما هم مثل آن را بياوريد.
قل لئن اجتمعت الجن و الانس علي ان ياتو بمثل هذا القرآن لا ياتون بمثله و لوكان بعضم لبعض ظهيرا
و اين در واقع تعدي (مبارزه طلبي) است كه و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فاتو بسوره من مثله و ادعو شهداء كم من دون الله ان كنتم صادقين
« الله لا اله الا هوالحيالقيوم»
حي مراتب دارد همه چيز زنده است كوه چون ثابت و پابرجاست زمين چون چسبندگي دارد، كافر زنده است مؤمن هم زنده است اما اين كجا و آن كجا، كافر خود بين است و فقط بيني خود را ميبيند.
ميان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است
اما حي واقعي اوست « هوالحي فادعوه مخلصين له الدين و الحمدالله رب العالمين هوالحي الذي لا يموت » او زندهاي هست كه مرگي ندارد اما ديگر موجودات چقدر زندهاند، جمال مال زندگي است، جلال مال زندگي است. كتابهاي آسماني از قيوم ميآيد چون قيّم عالم است لذا بايد كتاب بفرستد والا هرج و مرج ميشود. لذا كتاب را فرستاد تا حق از باطل روشن شود «نزل عليك الكتاب بالحق.»
فرقان : 1- فرق گذارنده بين حق و باطل 2- يعني قرآن تكهتكه آمده تا در دلها بنشيند.
« هوالذي يصوركم في الارحام » دليلي است براي إن الله لا يخفي عليه شيء.
آيات قرآن دو قسم هستند: 1- محكمات؛ (هنَّ أم الكتاب اصل قرآن هستند)
2- متشابهات متشابهات يك فلسفهاش احساس نياز به ائمه است كه مفسرين واقعي قرآن هستند. تا حقيقت و فضيلت آنها روشن شود. و چيزي كه به ذهن ميآيد اين است كه متشابهات قرآن انگيزه تدبر را در انسان ايجاد ميكند.
ديگر اينكه:
براي گمراهان يك حربه دستاويز است و سرگرمي پيدا ميكند
براي مؤمنان وسيله يقين بيشتر و ثبوت در دين است
راسخون في العلم: ائمه عليهم السلام
« ربنا لا تزع قلوبنا » پروردگارا نلغزان دلهاي ما را....
كه خيلي سفارش شده كه خيلي اين آيه را بخوانيد و در قنوت هم بخوانيد. براي اين است كه وقتي انسان متشابهات را ديد قلبش منحرف به معناي پوچي نشود و خدا را شكر كرده و در دام شيطان نيافتد و چون انسان در معرض لغزش است.
« ربنا انك جامع الناس اليوم لاريب فيه »
آمدن ما به دنيا براي رفتن به آن ايستگاه چرخ آفرينش است و همه اعصار و همه انسانها پشت به پشت هم ميآيند تا در آن روز به هم بپيوندند اما ماديون و غرب با آن همه زرق و برقي كه دارند به اين اعتقاد ندارند و پوچاند زندگي در نظر اينها مثل ميزباني است كه ميهماني دعوت ميكند و عوض پذيرايي و اكرام او، كارهايش را بر او تحميل ميكند و او به زحمت مياندازد و كساني هم كه ميآيند بر سر او ميزنند و به او ظلم ميكنند وميزبان هم هيچ چيزي نميگويد و دست آخر هم اين ميهمان را دفع و دفن ميكند.
پشه كي داند كه اين باغ از كي است در بهاران زاد و مرگش در، دي است
و اين تعبير عجيب است وكمتر جايي وجود دارد و نشان ميدهد كه همهي آمدن و رفتنها براي آن روز است و خداوند در وعدههايش خلاف نيست و مانند انسان ضعيف نيست كه وعده دهد و بعد بگويد نشد، «انالله لا يخلف الميعاد ان الذين كفرو ولن تغني عنهم اموالهم ولا اولادهم من الله ثميأ» قانون الهي جاري ميشود كفار با اموال و اولاد نميتوانند مانع شوند؛ ان الحكم الالله
مال و اولاد نميتواند درياي نيازهاي انسان را تأمين كند باعث رحمت و عذاب هم ممكن است باشد. طفل وقتي از مادر جدا شود اگر تمام دنيا را به او بدهي باز هم قلمبه قلمبه اشك ميريزد و ميگويند مادر. حال انساني كه از خدا جدا شده چه چيزي ميتواند جاي آن را بگيرد و همين جدايي بالاترين عذاب است.
همانطور كه از خدا جدا شده چه چيزي ميتواند جاي آن را بگيرد و همين جدايي بالاترين عذاب است. البته اينها قابل قياس نيستند ولله المثل الاعلي حال آيا مال و اولاد ميتواند جاي اين عذاب و جدايي را بگيريد، خير.
هرجا آتشي روشن است طرفي از آن كافر است، او مؤمن هيچگاه باعث آتش نميشوند اولئك هم وقود النار و اتقوا النار التي وقودها الناس و الحجاره.
كفر معناي وسيعي دارد. در معناي لغوي به معناي ستر و پوشاندن است و در روايات هست كه مراتب دارد. انسان در عين حال كه مؤمن است از جهاتي ميتواند كافر هم باشد و همين كفر عذاب دارد و خود كفر هم عذاب است. خوشگذراني مادي و خوش ظاهري مخصوص فرعون و فرعونيان است اما مؤمن خوشگذران نيست مؤمن فرح نميكند در حاليكه فرح و صفا به سراغ مؤمن ميآيد آن خوشي با اين دنيا جور در نميآيد و خدا دنيا را جاي خوشي و خوشگذراني قرار نداده.
كافر با خدا در افتاده ولي نميشود با خدا در افتاد «و عاقبتش والله شديد العقاب»
زين للناس حب الشهوات من النساء و... .
لذتهاي مادي را نام ميبرد كه در رأس همه زن است چه در دنيا و چه در آخرت كه حورالعين است و هيچ لذتي از لذتهاي دنيوي از خوردن و آشاميدن و.... به آن نميرسد لذا فرمودهاند دو،سوم ايمانتان را با ازدواج تكميل كنيد و در يك، سوم ديگر تقوا پيشه كنيد و سفارش شده زود ازدواج كنيد و پيامبر هم فرمود كه من از دنياي شما سه چيز را انتخاب نمودم: 1- زن 2- عطر 3- نماز كه قره عين في الصلوه
آيا شما را به بهتر از آن خبر دهم؟
مگر بهتر از اين لذتها هم هست؟
بله وقتي انسان از همهي لذتها بريد به آن لذت واقعي و اصلي ميرسد كه لذت زن هم از اوست لذا انبياء و ائمه از همه لذتها ميگذشتند ولي در مقابل خير من ذلكم گريه ميكردند و ميخواستند و نميگذشتند، خودش را ميخواستند.
برزنم، بوسه به در، ليلي شود
بايد ميل را نگهداشت كه علت لذت هم همين ميل و خواستن است، سير نبايد شد.
آب كم جو، تشنگي آور بدست تا بجوشد آبت از بالا و پست
بله انساني كه حسد ندارد و بخل ندارد جنات است هر جا كه باشد باغستان است و هر چيزيكه ببيند لذت است.
البته آن بهشت موعود هم هست و بايد اعتقاد باشد به آن و ميبايست آن بهشت هم باشد.
ولي در همين دنيا هم جنات است.
اين دنيا برتر از علل است برتر از اسباب است در چاه باشد زنده است، داشته باشد زنده است. نداشته باشد زنده است.
پيغمبر هم شام ميخورد ولي دو سه لقمه به 10 لقمه نميكشيد.
انساني كه از دنيا چشم پوشيد هرجا كه باشد با زن است و همان لذت را ميبرد گويا با حورالعين است.
چون با منبع اصلي است لذا امام زينالعابدين براي سربازانش دعا ميكند كه:
« صَوِّر لَوّح في قلوبهم نعيم الآخره »
يعني حورالعين را بينند و از زنهاي دنيوي برگردند و به خاطر زنهاي دنيوي دست از جنگ نكشند.
خدايا نعمتهاي بهشتي را براي آن مصور كن تا ببينند.
بهتر از همهي اين لذتها دنيوي؛ لذت بهشت است و بالاترين از اين لذتها بهشتي هم رضوانالله و لذت رضايت الهي است. و در اولويت هم هست كه اهل بهشت سؤال ميكنند كه خدايا بهتر از اينها هم هست؟ خدا ميگويد بله رضايت من است. و رضوان من اللهاكبر.
سوره آل عمران/آيه 14:
ذلك متاع الحيوه الدنيا:
دنيا ميگويند چون، دني و پست است.
ائمه ميگويند ما از دنيا به قدر ضرورت استفاده ميكنيم؛ مانند ميتهاي كه انسان در هنگام ضرورت ميخورد.
« للذين التقوا عند ربهم جنات »
مؤمن مانند بهشت است و باغستان است همانطور كه انسان در باغستان ميرود اكرام ميشود و لذت ميبرد مؤمن هم همينطور هست.
« جنات تجري من تحتها الانهار»
كنايه از زنده بودن مؤمن است، انسان تا وقتي مرده هست كه هيچ، ولي وقتي زنده شد ديگر زنده ميماند چه مؤمن و چه كافر.
« ازواج مطهره»
حضرت علي(ع) ميفرمايد: اي حسن جان! اگرميتواني كاري كني كه زنت كسي را نبيند بكن و اگر ميتواني كاري كني كه كسي زنت را نبيند بكن.
از شرار زن بپرهيزيد و از خوبانشان هم در حذر باشيد « و كونوا من خيارهن علي حذر» بايد اندازه نگه داشت تا هميشه علاقه باشد.
« و رضوان من الله »
كه بالاتر همه است.
« الذين يقولون ربنا امنا»
اينها هميشه مناجات دارند.
ربنا فاغفرلنا يعني خدايا ما را اصلاح كن و از نار و آتش كه همان وابستگي به دنياست نجات بده ومردم اسير آتش «الناس عبيدالنار» مگر شيعيان علي و آل علي
« الصابرين»
همه كس نميتواند در مقابل زن زيبا و.... ايستادگي كند مگر صابرين.
« الصادقين»
در قولش صادق است كه مهمترين قولش همان كلمه توحيد است.
« القانتين»
در مقابل خدا خضوع و خشوع دارند. « امن هو قانت آناء الليل.»
« والمستغفرين بالاسحار»
كه امام صادق فرمود همان نمازشب است و آن 70 استغفار است كه فرمود اگر كسي يك سال اين كار را ادامه دهد و 70 بار در نمازش استغفار كند مشمول اين آيات است:
« والمستغفرين بالاسحار»
استغفار لازم است و براي اين هست كه بگوييم:
خدايا ما ميدانيم كه خيري جز تو نيست اما با اين حال گاهي غفلت ميكنيم كه پيامبر ميگفت: خدايا «لاتكلني الي نفسي طرفه عين ابداً» كه همسر پيامر اعتراض كرد و پيغمبر فرمود: حضرت يونس لحظهاي به خودش واگذار شد و آنطور شد. خدايا ما ميدانيم كه معبودي جز تو نيست اما با اين حال گاهي زن را ميبوسيم بچههامان را ميبوسيم خانه را گرم ميكنيم سقف ميزنيم كه همهي اينها مخالف توحيد است خدايا ما را ببخش كه خداوند به پيغمبر فرمود:
« واعلم أنه لاالهالاهو واستغفر لذنبك»
كه در سوره زلزال هست كه « إذا زلزلت الارض زلزالها » در مدينه زلزله آمد همه پريشان از خانهها بيرون ريختند و به در خانه حضرت امير(ع) كه رفتند ديدند حضرت آرام نشسته و همه تعجب كردند و تعجبشان وقتي بيشتر شد كه حضرت رو به زمين كرد و دستش را به زمين گذاشت و فرمود به آن كه: هي مالِك؟
بله كسي كه قائم به خداست و خودش را براي زلزله آماده كرده ترس از زلزله ندارد. ترس از زلزله براي اين است كه مردم خودشان را آماده نكردهاند و ميترسند. سقف به سرشان بريزد. اما اگر با زلزله كه ملاكي هست كنار آمدند. ديگر از زلزلهي قيامت هم ترس ندارند و اينها علي و شيعيان اويند. « وهم من فزع يومئذ آمنون»
نكاتي از تفسير چند آيه سوره آل عمران :
سوره آلعمران آيه....:
« شهدالله أنه لاالهالا هو»
به چه گواهي ميدهد؟ به اين كتاب آفرينش
« والملئكه»:
كه اميرالمؤمنين در نهجالبلاغه بيان جالبي درباره آنها دارد كه: « آنها ميبينند و تمام خواستههايشان و تمام عشقشان خداست و فقط خدا را ميپرستند و لحظهاي هم خسته نميشوند و اگر خدا را آنطور كه هست ميشناختند تمام اين عبادتهايشان را هيچ ميدانستند و البته انسان بايد اينطور باشد.»
« وأولو العلم قائماً بالقسط» :
(إن ذكر الخير فأنتم أوَّلُه) اولوالعلم كساني هستند كه عالم به خدا، عالم به توحيدند، فيزيكدان و شيميدان و... اولوالعلم نيستند البته اول اولوالعلم (ائمه و پيامبر) هستند.
سوره آلعمران آيه...:
« قل اللهم مالك الملك»:
قرآن كلمه به كلمهاش آموزنده و بيدار كننده است.
يك وقت انسان كتابي دارد اين مالكيت مجازي است. مالك حقيقي كسي است كه زنده ميكند و ميميراند و غذا ميدهد ونگه ميدارد و... .
« تؤتي الملك من تشاء»:
البته اينطور نيست كه جبر و استبداد باشد بلكه در عين حال لياقتها نيز مورد نظر است.
« وتعز من تشاء و تذل من تشاء»
اينها همهاش توحيد است ذلت از اوست و عزت هم از اوست.
« بيدك الخير»
وقتي انسان فهميد همه چيز از اوست، ديگر راهش را ميرود و بندگيش را ميكند و هيچ چيز نميتواند او را از خدا غافل كند.
« تخرج الحي من الميت و تخرج الميت من الحي»:
اين كار هميشگي خداوند است و براي چيست؟ براي اينكه ما راهمان را پيدا كنيم.
« و ترزق من تشاء بغير حساب»
وقتي به محيط حي و قيومي آمدي ديگر اين سببها پيش تو هيچ است يا من ذَلَّ عنده الاسباب البته احترام به اين سببها داريم ولي در پيش خداوند كارها وابسته به اين اسباب نيست.
و از وباي زرق و محرومي درآ درجهان حي و قيومي درآ
تا ندانمهايت ميدانم شود تا نتانمهات ميتانم شود
« عبدي اطعني حتي اجعلك مَثَلي فإني اقول لشيءِ كن فيكون و انت تقول لشيءٍ كن فيكون »
« لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين»:
بعضي از جاهلها كه فريفتهي زرق و برق غربند و ميگويند ما عقب ماندهايم. اين كلام شركت آميز است. يعني قرآني كه علم اولين و تا آخرين در آن است هيچ.
در قرآن هست كه:
« الم تر الي الذين اوتوا نصيباً من الكتاب يقولون للذين كفروا هؤلاء اهدي من الذين امنوا سبيلاً اولئك عليهم لعنه الله.»
الان هم غرب بتي شده براي مردم و اين تلويزيون هم الان باعث بدبختي مردم شده و باز ميكنند آن را مردم هم كه نميفهمند و تا بيايي آنها را بيدار كني عمر تمام شده نميدانم چه بايد كرد. دانشگاه چه هست اصلاً طبابتي كه اسلام رد ميكند، دانشكدهي موسيقي و دانشكدهي هنرهاي دستي و.... خوب هم كه آن درسها را بخوانند باز هم بايد آنها را به ديوار زد آيه ميفرمايد كه:
« ولكن اكثر الناس لا يعلمونَ ظاهراً من الحيوه الدنيا و هم عن الاخره غافلون» تمام اين دكترها، ظاهري از زندگاني دنيا را ميبينند.
البته ما صددرصد مخالف نيستم، بايد اينگونه باشد كه در مكتب قرآن پرورش پيدا كنند بعد چندين نفررا تخصص بدهيم نه همه را مثلاً در شهري در حد نياز سيصد نفر رياضي سيصد نفر شيمي كفايت ميكند ديگر متخصص شيمي كه نبايد فيزيك بخواند. همه كه نبايد تخصص در اين رشتهها بگيرند به اندازهاي كه شياطين بر ما تسلط پيدا نكنند و چون الان آنها رفتند ما مجبوريم كه براي جلوگيري از غلبه آنها بخوانيم. هر منطقهاي گياهي مخصوص براي بيماريهاي آن منطقه دارد اما الان.... .
« يحذركم الله نفسه»:
از عذاب ميترساند ترجمه غلطي است. از خودش بايد مواظبت داشت اتقوالله يعني خود خدا رابپاييد.
سوره آلعمران/آيه29:
« قل ان تخفوا ما في صدروكم»
اگر ذرهاي علاقه به كفار در دل انسان باشد عذاب دارد.
« ويحذركم الله نفسه»
اين تعبير كه خدا شما را از وجودش ميترساند اشتباه است بايد بگوييم خدا شما را از خودش بر حذر ميدارد كه مرا بپاييد و معصيت نكنيد.
« قل إن كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله »
محبت يك طرفه فايده ندارد
خوشا آن كه محبت هردو سر بي كه يك سر مهرباني دردسر بي
راه رهايي از عذاب و بدبختيها اطاعت خداست.
« ويغفرلكم ذنوبكم/31»
اگر تبعيت از خدا شد خدا ريشهي گناهان را در وجود انسان خشك ميكند.
« قل إن كنتم تحبون الله »
اگر انسان بداند منشأ همه خيرها و نيكيها خداست ديگر به اين و آن توجه نميكند و فقط خدا را دوست ميدارد ولي آيا خدا هم انسان را دوست دارد؟
انسان لياقت دوستي خدا را ندارد بايد خود را از حرص و حسد و.... پاك كند و اين هم در گرو اطاعت انبياء است و آيه هم همين را بيان ميكند كه رمز دوستي خدا تبعيت است بايد از خدا اطاعت كرد تا خودشان را پاك كند كه خُذ من اموالهم صدقات تطهرن.
پس دوستي به اين كه انسان به خدا برسد و بگوييد من به خدا رسيدم « ليس من جبتي الا الله» وديگر احتياج به نماز ندارم و دريا شدم و دريا را هيچ گناهي نميتواند آلوده كند كه اين عقيدهي بعضي عرفا و صوفي است و حال آنكه «اوصاني بالصلوه و الزكوه مادمت حيا »
آيتالله گلپايگاني رفتن به خانقاه را هم حرام ميدانسته. كه امروز خطر اين مذاهب انحرافي ما را تهديد ميكند و بعضي از اينها را به عنوان عرفان تدريس ميكنند.
رمز دوستي خدا فقط در اطاعت است اطاعت از محمدوآلمحمد.« قل اطيعوالله و الرسول فان تولوا فإن الله لايحب الكافرين»
واگر خدا هم انسان را دوست نداشته باشد حالا هرچه بگويي خدايا من دوستت دارم قربانت بروم فايدهاي ندارد.
« اذ قالت امرات عمران»
در بنياسرائيل اينطور بوده كه پدرومادر براي خدمت به پسرشان رجوع كردند، البته در اسلام هم همين است « ولا تقل لهما اُف» كه امام زينالعابدين هم مي فرمايند كه خدمت به پدرومادر را براي من شيرينتر و لذيذتر كن. بله لذا همسر حضرت عمران (حسنه) گفت:
« رب اني نذرت لك ما في بطني محرراً »
« رب اني وضعتها انثي والله اعلم بما وَضَعَت »
اگر وَضَعتْ بخوانيم كلام خدا ميشود كه معترضه است بين دو كلام مابعد وماقبل آن كه كلام همسر عمران است و اگر وضعتُ بخوانيم ادامهي كلام همسر حضرت عمران ميشود.
« هنا لك دعا زكريا ربهُ »
وقتي زكريا كرامت خدا به مريم را ديد (نه كرامت مريم) و پي به اين درس توحيد ميكرد كه در عين احترام به اسباب و مسببات بايد متوجه بود كه خداوند مفيد به اين اسباب نيست لذا فهميد كه او هم ميتواند از خدا كاري كه با اسباب ظاهري انجام نميشود بخواهد چرا كه حضرت مريم به او فرمود كه:
« ان الله يرزق من يشاء بغير حساب »؛ يعني خداوند به هر كه خواهد روزي بيحساب مي دهد (نه بيشمار)
اين هديه قرآن است به شاگردان قرآن و ماديون اين بهره را ندارند و در كل قرآن اين مسير طي ميشود كه خداوند انسان را متوجه اين نيروي ماوراي اسباب و مسببات بكند.
كه وقتي حضرت علي(ع) هم قرض درهمي دادن و به خانه برگشت و رسول اكرم(ص) هم بود و ديد كه ظرفي و جعبهاي در خانه است و پارچهاي روي آن است و از آن بخار بلند ميشود حضرت از همسرش فاطمه زهرا(س) ميپرسد كه گفتي ما غذايي نداريم پس اين چه هست كه پيغمبر تبسمي ميكند و ميفرمايد كه خوشحالم كه خداوند مرا مانند عيسي توفيق مشاهده اين داد كه دخترم مانند حضرت مريم از غذاهاي بهشتي استفاده كند:
و اين جريان در حالاتي كه جاري ميشود كه اسباب و مسببات به بن بست برسند كما اينكه در حضرت موسي هم زماني خداوند به موسي دستور داد عصايت را به آب بن كه لشكر صدايشان درآمده بود ونه راه پس داشتند و نه پيش لذا در اينجا امداد غيبي آمد و خداوند فرمود عصايت را به بحر بزن.
« رب هب لي من لدنك رحمه»
من لدنك، يعني از جانب خودت كه علم لدني هم همينطور است يعني علمي كه بدون اسباب و مسببات بدست آيد كه در داستان حضرت موسي و خضر هم همين است كه خداوند در مورد حضرت خضر ميفرمايد: «واتيناه من لدنا علماً »
يكي از امتيازات سوره مباركه آلعمران بيان توحيد است.
توحيد يعني مؤثر فقط خداست و چيزي جز خدا اثري ذاتي ندارد و اگر چيزي اثري نشان ميدهد باذن الله است و قرآن از اول تا آخر براي بيان سرگذشت انبياء و اعجاز انبياء و در نتيجه رسيدن به توحيد است.
ما در عين حال كه به اسباب و مسببات احترام قائليم معتقديم كه باذن الله است، آتش به اذن الله ميسوزاند آب اگر جريان پيدا ميكند ذاتي نيست خداست كه آب را سنگ ميكند، سنگ را آب ميكند، آتش را سرد ميكند، سرد را سلامت ميكند.
بايد نروماده جفت شوند تا ولدي به وجود آيد اين قانون طبيعت است اما قانون الهي ماوراي اين است بدون ازدواج هم ميآورد.
البته اين معنايش اين نيست كه دنبال كار نرويم تا مانند حضرت مريم خداوند طعام برايمان بفرستد يا جنگ نكنيم تا خدا ملائكه بفرستد:
بلكه اين در زماني است كه انسان در حين كار و تلاش به بنبست ميرسد و آنجا جاي امداد الهي است. مانند عصا به آب زدن حضرت موسي.
« .... إن تصبروا وتتقوا ياتوكم من فورهم هذا»
« يا من ذلَّ عنده الاسباب»، « يمددكم ربكم بخمسه الاف من الملائكه مردفين»، « ان الله يرزق من يشاء بغير حساب » يعني بي حساب طبيعي بدون اسباب و مسببات و حضرت زكريا هم از همان قدرت مافوق خواست « قال رهب لي من لدنك» با اينكه زنش پيرونازا (80 ساله) بود و خودش نيز در سن كهولت بسر ميبرد و صاحب طبيعي فرزند دار شدن نميشد البته فرزنداني داشت ولي گويا صالح نبودند. «هنا لك دعا زكريا» كه اميرالمؤمنين هم ميفرمايد: خدا خزائن رحمتش را در جايي قرار داد و كليدش دعاست. « قال اتيك الا تكلم الناس ثلاثه ايام الارمزا و ذكر ربك كثيراً وسبح بالعشي و الابكار»
تو ميخواهي بچهدار شوي... انرژيات را خرج نكني سه روز حرف نزن. ثانياً تو از طرف خدا فرزند ميخواهي لذا صبح و شب خدا را تسبيح كن.
« يا مريم ان الله اصطفاكِ و طهرك و اصطفياك علي نساء العالمين»
حب دنيا منشأ فساد است. به خاطر اين است كه موجب حرص است موجب حسد است موجب كينه است. امام انبياء و ائمه اينطور نبودند. ما بايد خودمان را به آنها برسانيم آنها الگوي ما هستند حضرت علي تا مرتبهاي به پيغمبر اقتدا كرده كه همدوش پيامبر است و هركس به اندازهاي و مرتبهاي پيغمبر را الگو قرار ميدهد كه سلمان منا اهل البيت.
در عين حال كه در بين مردم هستند و تجارت و كسب ميكنند اما از ياد خدا غافل نيستند.
« رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكرالله » (سوره نور)
بله انبياء آمدهاند كه انسان را به بهشت برسانند و بهشت هم با پارسايي از اين آلودگيها به دست ميآيد. علت برگزيدن انبياء و ائمه و ديگر خلائق همين پاكي است.
« يا مريم اقنتي لربك واسجدي»
سجده نزديكترين حالت بنده به خداست.
« واركعي مع الراكعين»
« ذلك من انباء نوحيه توصيه اليك و ما كنت لديهم إذ يلقون افلامهم ايهم يكفلُ مريم»
برسر كفالت حضرت مريم نزاع شد و قرار شدن قلمهايي را كه به آن تورات مينوشتند در آب بياندازند و هركدام از قلمها كه در آب فرو نرفت صاحبش كفيل مريم ميشود كه قلم حضرت عيسي درآب فرو نرفت.
« ان الله يبشرك بكلمه ...»
كلمه به خاطر اين است كه خدا با گفتن كلمهي كن به حضرت زكريا(ع) فرزند داد.
بدون پدرومادر هم ميشود بدون بارش و رويش هم مي شود ماديون ميگويند نه ميگويند جميعت زياد شده آينده چه ميشود.
بايد خانهها را چند طبقه كنيم زمين كم است اما، ما ميگوييم نه، خدا ميداند چه ميكند اگر اينطور بود نميآفريد.
« ويكلم الناس في المهد و كهلاً »
اصلاً اين سوره توحيد است، (سوره آل عمران ) كسي كه ميخواهد توحيدش را قوي كند اين سوره را بخواند در گهواره سخن گفتن، آن هم نه آب بابا گفتن بلكه سخني كه در چهل سالگي ميگويد، گفتن اين با نيروي غيب است.
« ويعلمهُم الكتاب والحكمه »
كتاب آن مطالبي است كه ثابت است در طبيعت يعني مقدرات كه در دعا هم هست به پيامبر(ص) ميگويد « واصبر» لحكم، ربك و لا تكن كصاحب الحوت»؛ كتاب يعني مطالبي كه نوشته شده و حتمي است.
حكمت يعني اعتقاد صحيح و عمل به آن (حكمت عملي و نظري)، ما مسلمانان حكيم هستيم چون عقيده صحيح داريم و به آن عمل ميكنيد.
« ومكروا و مكروالله»
يك نفر از حواريون ميشد و حضرت عيسي را معرفي كرد و براي حضرت عيسي دام گذاشتند اما به اذن الله حضرت عيسي به آسمان رفت و خود آن شخص به شكل حضرت عيسي درآمد و خودش در دام افتاد.
« واذ قال اللهُ يا عيسي انّي متوفيك و رافعك اليَّ »
« و جاعل الذين اتبعوك فوق الذين كفروا الي يوم القيامه»
كه پيروان حضرت عيسي مسلمانان هستند چون خود حضرت عيسي وعده داده كه «يأتني من بعد اسمه احمد» و كسي كه به پيغمبر آخر زمان(ص) ايمان آوردهاند آنها در واقع دعوت حضرت عيسي را اجابت كردهاند و واقعاً اينها هستند كه بر كفار غلبه دارند چون داراي استقلال و حجت و عقيدههاي محكمند و كفار زيردست اينها هستند و آنهايي كه ميگويند غرب پيشرفت كرده احمقاند و نميفهمند خدا به پيامبر هم فرموده كه «لا يغرنك تغلب الذين كفرو في البلاد متاع قليل ثم الينا مرجعكم.»
وقتي پيامبر به نجران كه گفتند حضرت عيسي پدر ندارد و او پسر خداست و يا خود خداست. گفت: اگر پدر نداشتن دليل خدا بودن است پس حضرت آدم كه مادر هم نداشته به خدا بودن اولي است.
آن مسيحيان متحير شدند اما باز هم قبول نكردهاند لذا پيغمبر باذنالله با آنها گفت آمادهي مباهله شويد و آنها وقتي ديدند پيامبر با اهل بيتش با چه آرامشي ميآيد يكي از آنها گفت كه من چهرههايي را ميبينم كه اگر به خدا رو كنند احدي از شما باقي نخواهد ماند لذا ترسيدند و قبول كردند كه جزيه بپردازند و هرگاه با كسي مجادله كردي و نپذيرفت و منو ميگيرد و نمازي مي خوانيد و فايده هم دارد و آن كه بر حق نيست معلوم ميشود.
« قل يا اهل الكتاب لقالوا الي كلمه سواء بيننا و بينكم»
ميگويند پيغمبر در آخرِ نامهاي كه به سلاطين مينوشت اين آيه را نوشت:
« ولا يتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله»
تبعيت از كسي كه حرام خدا را حلال ميكند و حلال خدا را حرام ميكند و در واقع مانند اين است كه او را رب خود قراردهي.
« ماكان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا»
البته همه اديان اسلام است و دين خداست « ان الدين عندالله الاسلام»؛ لكن اين اسمها را از خودشان ساختند و دين حضرت موسي و عيسي(ع) را تحريف كردند.
« وَدَّت طائفه مِنْ اهل الكتاب لَوْ يُضِلُّونَكُم»
و در آيه هست كه « ولا يزالون يقاتلونكم حتي يردوكم عن دينكم ان استطاعوا » و اين خصوصيت آنهاست لذا مسلمانان بايد هميشه آمادگي مقابله با آنها را داشته باشند.
« و ما يضلون الا انفسهم و ما يشعرون»
« وَمِنْ اَهلِ الكتاب مَنْ اِن تأمنهُ بدينار»
قنطار همان پوست گاور است كه پُر از طلا كني
الان هم هستند از يهود و نصاري مخصوصاً نصاري، كساني كه ايمان خوبي دارند به خدا و روز قيامت منتها نميدانند كه پيغمبري آمده و آن زمان يعني زمان پيغمبر هم بعضي بودند.
« وَمنهم مِّنْ اِن تأمَنْهُ بدينار لا يؤدِّه اليك الا مادُمت عليه قائماً »
اين مطلب دقيقي است كه البته ما ميدانيم سِرش در چه هست كه امام صادق(ع) هم به كسي كه گفت من از يهوديي پولي طلب دارم ولي هرچه رفتم پولم را نداده، فرمود برو آنجا بايست و كاري نكن و حرفي نزن. آن شخص رفت و با تعجب آمد و به حضرت گفت طلبم را گرفتم. اين رمزي است كه هميشه نه فقط با يهود و نصاري بلكه در مورد ديگران هم صادق است. و البته اين براي جائيست كه شخص بدهكار پول دارد ولي نميدهد و قصردادن هم ندارد.
« ان الذين يشترون بَعَهد الله اَيمنِهِم ثَمناً قليلاً اولئك لاخلقَ لَهُم في الاخره و لا يكلمُهُم الله يوم القيامه»
معلوم ميشود كه خدا در قيامت با انسانها سخن ميگويد و چه لذتي دارد، معلوم نيست حضرت موسي وقتي خداوند با او سخن گفت چه حالي پيدا كرد البته اين براي همه است در روايت هست كه تا حضرت موسي گرسنگي نكشيد خدا با او سخن نگفت و حضرت و حضرت امير(ع) ميگويد: اينكه حضرت موسي عرضه داشت « رب اني بما انزلت» چندين روز فقط گياهان صحرايي را ميخورد و چيز ديگري در بيابان براي خوردن نداشت و طوري شد كه بدنش نحيف شد و سبزي گياهان از پوستش پيدا بود لذا آمادگي و استحقاق تكلم خدا را داشت والا اگر با ما خدا سخن تعجب ميكنيم كه اين چه صدايي بود. اما انسان ميتواند استحقاق آن مقام را پيدا كند.
« ولا يزكيهم»
تزكيه اين است كه انسان از رذايل اخلاقي (حرص، حسد و...) پاك شود كه اين در اين دنيا به طور ميسر نميشود حتي رسول اكرم(ص) و ائمه(ع) هم همين طور بودند منتها مراتب دارد.
رسول اكرم(ص) هم دائماً از خدا هدايت ميخواست و شب و روز ترس گمراهي را داشت و تا آخر عمر ميگفت: «اهدانا الصراط المستقيم»
آن تزكيه كامل كه ديگر ذرهاي آلودگي در وجود انسان نماند و رذايل به طور كلي از وجود انسان ريشه كن شود در قيامت انجام ميشود كه به قول معروف خداوند آن دست رحمتش را به قلبها ميكشد.
« ولهم عذاب اليم»
واقعاً دردناك است وقتي به انسان بگويند تو اينگونه بودي و انسان را به خودش نشان دهند و بعد بگويند تو بايد به اينجا ميرسيدي و مقامت اين بوده، چه محروميتي، چه دردي بالاتر و دردناكتر كه انسان ديگر تنها شود و فراموش شود و ديگر هيچكس با او تكلم نكند و توجهي به او نكند كه امام سجاد(ع) اين آيه سوره يا آيه ديگري كه وقتي براي حضرت ميخوانند هِق هِق گريه ميكند، بله به خدا پناه ميبريم، واقعاً سخت است.
« ولكن كونوا ربنيين بما كنتم تعلمون الكتاب و بما كنتم تدرسون»
معلوم ميشود كه درس، قرآن است نه فيزيك و شيمي، شش هزار آيه را كسي واقعاً بخواند و تدبر كند و بفهمد مگر ديگر وقتي پيدا ميكند آن هم با چندين برابر، رواياتي كه داريم. البته بايد دو سه نفر باشند كه مثلاً انگليسي بدانند تا وقتي لالي آمد بتوانند سخنش را براي ما بيان كنند.
« اَفَغَيْرَ دين الله يَبْغُونَ وَ لَهُ اَسْلَمَ من فِي السموات والارض»
نشست و برخاست و عادات و مقررات و معاملات و برخوردها و نظامهايي كه مردم بين خودشان دارد دين است، منتها يا حق است يا باطل. ميگويند اگر حيواني چموش شد و رَم كرد اين آيه را در گوشش بخوانيد رام ميشود.
« ان الذين كفروا و ماتوا و هم كفارٌ فلن يقبل من احدهم مل الارض ذهب» :
يك معنا اين است كه چون دنيا بازار است و جاي معامله است بايد انفاق كرد و اما بعضي خواب ميمانند و غفلت ميكنند، اينها ديگر بعد از مرگ اگر تمام زمين را به اندازهاش طلا انفاق كنند قبول نميشود چون ديگر بازار بسته شده و معامله تمام شده است.
معناي ديگر اين است كه پناه بر خدا، به حدي آن عذاب قيامت و آخرت سخت است كه در آيه ديگر هست كه شخص مجرم آرزو ميكند كه اگر به اندازهي زمين هم طلا و جواهر داشت ميداد تا رها ميشد.
در همين دنيا هم شخص زنداني همينطور است و حتي خانه خود را گرو ميگذارد تا يك شب هم در زندان نماند حالا ديگر آنجا چه هست پناه برخدا، منتها در اينجا قبول ميكنند ولي در آنجا اگر چه به اندازهي تمام زمين بدهد رها نميشود.
« يا ايهاالذين امنوا ان تطيعوا فريقاً من الذين اوتوا الكتاب يردوكم بعد ايمانكم كافرين »
اگر حرفهاي از اهل كتاب را اطاعت كني كافر ميشوي.
به عنوان مثال:
الان هم دارند در نظام آموزش از آنها تبعيت ميكنند و اين هم اطاعت از آنهاست 120 سال است كه اين كلاس را بر ما تحميل كردهاند و الان هم ساكتيم اين را انگليسيها آوردهاند، و بچههاي ما كافر ميشوند.
« يا ايها الذين امنوا اتقواالله حق نقاته»
حق تقاته اين است كه انسان هرآن كه پس از خدا داشته باشد؛ هرآن خواستهاي از خدا داشته باشد؛
هميشه خاضع و خاشع باشد كه خداوند هم به پيامبر(ص) ميفرمايد:
« واذكر ربك في نفسك تضرعاً و خيفه و دون الجهد من القول في المئه و لا عتلاو لا تكن من الغافلين»
« ولا تموتن الا و انتم مسلمون»
معناي:
كسي كه حق تقاته است اسلام هم دارد منتها بايد اين حالت را تا آخرحفظ كند و با ايمان بميرد. البته حق تقوا تا آخرعمر هست منتها آيد ميگويد. اگر اينطور نبودي لااقل آخر عمرت اين حالت را پيدا كن تا آن طرف بدبخت نشوي
در آيات ديگر هم هست كه حضرت يعقوب به فرزندانش چيزي گفت كه تا آخر آيه، « ولا تموتن الا و انتم مسلمون» بود كه همينطور هم شد و هرچند بَد بودند اما توبه كردند و با پاكي از دنيا رفتند و سادات هم همينطور هستند اگر بَد هم باشند در آخر پاك ميميرند.
« و عتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا»
دشمن در نهاد انسان است، چون همه خود را ذي حق ميدانند و همه چيز را براي خود ميخواهند ممكن است كه حتي پدر با پسر (يا ايهاالذين امنوا إن من ازواجك و اولادكم عدواً لكم فاحذروهم) برادر با برادر و.... با هم دشمن باشند.
« اهبطوا في الارض بعضكم لبعض عدو»
انسان بايد مواظب باشد دگر پسر انسان دشمن انسان است بايد مواظبش بود كه مثلاً جيبت را نزند ولي وقتي كه « ان تعصوا خيرلكم عجيب» عجيب عالمي است همه اين دشمنيها بود « وكنتم علي شفا حفره من النار» در لبهي پرتگاه آتش است و به قول امام صادق(ع): انسانها مملوك جهنماند مگر شيعيان ما اصلاً كافر كه در آتش به خاطر اين است كه دائماً صفات رذيلهاش مانند آتش شعلهورتر ميشود.
پيامبر آمد « فألف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمه إخوانا»
« وكنتم علي شفا حفره في النار فانقذكم منها»
« كذلك ليبين الله لكم اياته لعلكم تهتدون »
كه بهترين هدايت هم همين هدايت به بهشت است. كه اميرالمؤمنين(ع) ميفرمايد: «سبحانك خالقاً و معبودا خلقت داراً و جعلت فيها مأدبهَ و مَطعماً و مَشَرباً و أرسلت إليها داعياً ثم يدعوا اليها فلا الداعي اَجابوا...» (يكي از خطبههاي نهجالبلاغه)
« ان الذين كفروا لَن تُغنيَ عَنْهُم واموالهم ولا اولادهم من الله شيئا»
همانطور كه اگر بچه از مادر جدا كني ضجه ميزند و هيچ چيز جاي مادر را پر نميكند كافر هم بزرگترين عذاب برايش همين است كه از خدا دور افتاده الهي لئن صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك الهي ماذا وجد من فقدك و ماذا فقدَ من وجدك»؛ البته خدا با مادر قابل مقايسه نيست ولله المثل الاعلي.
خدا به كافران در اين دنيا مجال داده و ديگر در آن دنيا نصيبي نداشته باشند.
« وشاورهم في الامر »
يك معنايش اين است كه پيغمبر(ص) مؤمنين را هم به مشورت خواستن شريك كند و بدين وسيله آنها دلگرم شوند اما پيغمبر از همه كاملتر بود و خودش تصميم ميگرفت اين معنا هم ميشود كه خداوند هر مغزي چيزي قرار داده و خداوند يكبار به پيغمبر با جبرئيل سخن ميگويد و يكبار هم ميگويد از مغزهاي مؤمنين استفاده كن واين هم دستور خداوند هست كه در حديث است هرگاه در كاري شك كردي با مؤمنين مشورت كن ما خيروصلاح شما را بر زبان آنها جاري ميكنيم.
بهشت دنيا قبل از بهشت موعود:
- متقيها آنها كه خدا را ميپايند آنها در باغها هستند (بهشت دنيا) آدم متقي همه جا برايش باغ است، خانه، بازار يعني در همه احوال در تنگي نيست، داشتن و نداشتن براي اين آدم مساوي است خداست كه روزي را به هر كه ميخواهد زياد ميدهد و به هر كه ميخواهد كم ميدهد آنچه مطلوب است رحمت خداوند است. « ويزكهم» افرادي كه 10سال، 20 سال در مسجداند (اهل مسجداند) تزكيه شدهاند شايد خودش هم نداند. «عظم الخالق في انفسهم...» خالق در نظراينها عظيم است و غيرخدا حقير است، مؤمني كه به وعدههاي خدا ايمان دارد بخيل نميشود، خدا داده در راهش خرج ميكند اين انس با خداست اين تزكيه است كه ثمره بهشت است از خدا ميخواهيم توفيق تزكيه به ما عنايت فرمايد.
اصل آخرت است
- هرشخصي چشنده مرگ است حتي شهداء.
- در آيه (185 بقره): يا كشته شويد يا شهيد شويد (يعني....
- اجر شما در قيامت تصوير خواهد شد حتي اگر در دنيا به پاداش بعضي اعمال رسيده باشيد.
پس: هركس كه بتواند خود را از آتش نفساني نجات دهد در جنت در خواهد آمد اگر چنين باشد پيروز است در غير اين صورت شكست خوردهي نفس خود هستند.
- زندگي دنيا جز متاع فريب چيزي نيست و اصل آخرت است و داخل شدن در بهشت.
- (از تفسيرروان جاويد) از امام صادق(ع): كسي كه كشته شود مرگ ناچشيده و بايد برگردد كه مرگ را بچشد. مراد اثبات رجعت است، اهل زمين ميميرند و يك نفر باقي نميماند مگر ملكالموت، جبرائيل، اسرافيل و...
- خلوص در ايمان، خوبي به برادران ديني، سعي در برآوردن حوائج آنها
- نهايتاً قاعد و مجاهد مربوط به عمل است.
پس حضرت پيامبر(ص) در اين بحث برتري دارد.
پس بسته به وضعيت است كه كدام افضل است.
- خداوند مجاهدين را بر قاعدين 70 درجه بالاتر داشته و در بين هر درجه بسيار فاصله است.
- البته شما مبتلا ميشويد و در مالتان، جانتان و البته از اهل كتاب و از كساني كه مشركند اذيتهاي زياد.
اگر شما در مقابل آنها صبروتقوا پيشه كنيد اين از كارهاي شايسته است كه بهتر است و ناراحت هم نباشيد.
پيرامون سوره مباركه الزلزال (زلزله)؛ (بخش دوم مطالب معظم له در تفسير اين سوره ):
زلزله (حركت لرزشي منطقهاي از زمين) مثل ساير حركتهاي آن (وضعي، انتقالي و نوساني قطبي) از لوازم لاينفك اين كره خاكي است بايد با او كنار آمد و قبول كرد.
« اَذا زُلزلَتِ الارْضَ زِلزالها. آنگاه كه زمين حركت لرزشي خود را ظاهر كرد. آنگاه كه زمينلرزه شد. آنگاه كه زمين با لرزش نهايي خود لرزيد.
ما در حين زلزله از سقوط ميترسيم، سقوط چيزي از بالاي سر، اما اگر زير آسمان باشيم يا در ساختماني كه سقفش سبك است زلزله چندان وحشتي ندارد.
از لوازم لاينفك اين كره خاكي است بايد با او كنار آمد، پذيرفت بايد قبولش كرد، و اينكه ما دلهره داريم و ميترسيم خود يك اشتباه است يا بهتر بگوييم ترس ما از زلزله زائيده جهالت غفلت، و بياحتياطي ما است.
همچون مرگ را كهدر مسير حيات قرارگرفته و هر نفسي چشنده آن است بايد قبول كرد و نترسيد، به نظر ميرسد كه با هيچ تلقيني و با هيچ صغري كبرايي نميشود اين ترس از مرگ را از بين برد مگر با كلام آفريننده مرگ و راهنماييهاي آن:
در سوره مباركه ملك 67 در اولين آيهاش چنين آمده منشأ خيروبركت است كسي كه ملك هستي و پادشاهي آن بدست اوست كسي كه به هرچيز اندازه گذشته است و به آن مسلط است، اوست كه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد كدامين از شما نيكوكارتر و خالصتر براي او هستيد: « تَباركَ الذي بَيده المُلك وَ هُوَ علي كُلِشّيٍ قَدير، الذي خَلَق المَوتَ وَ الحيوه لِيَلبوَكُمْ اَيُّكم اَحْسنُ عَمَلا وَ هُوَ العزيزُ الغَفُور»
وقتي دانستيم كه مرگ مخلوق است مسلماً ميدانيم كه زيبا است چه خداوند تبارك و تعالي هرچه آفريده زيبا آفريده « الذي اَحْسَنَ كُلشيٍ خلقَهُ...» از آيه 7 سجده؛ در زيبايي آنچه معيار است اندازه و تناسب بين اندازههاست، سرتاسر هستي را ما زيبا مي بينيم چون هرچيز اندازه دارد و تناسبي بين اشياء دقيقا رعايت شده « اَفَلا ينظرونَ اِلَي الابل كَيفَ خُلقَتْ، وَاَلَي السماء كَيفَ رفِعتْ، وَ اِلَي اَلجبالِ كَيفَ نَصبتَ، وَاِلَي الارضَ كَيفَ سُطحتْ»(سوره غاشيه/آيه20)
يك مثل عاميانه:
به شتر گفتند: گردنت كج است، گفت كجايم راست است، ولي تناسب بين اندازههاي گونهگونه زيبايي خاصي به حيوان داده كه قابل درك است.
همينطور آسمان و زمين حتي در كوهها به ظاهر زمخت و بينظم و خشن آن زيبايي را درك ميكنيم از همين ديدگاه است كه حضرت حسين صلوات الله وسلامعليه در آن كلام مشهورش مرگ را به گردن بندزن جوان تشبيه كرده (خُطّ الموتُ عَلي وُلْدِ آدم مَخطّ القلادهً عَلي جيد الفتاه) در اين خصوص سخن زياد است از قرآن چون آيه158 آل عمران و ديگر آيات و كلماتي از رهبران معصوم، فقط اكتفا كنيم به آن دعايي كه رسولخدا پيوسته از خداوند مسئلت ميكرد: خداوندا از تو خواهم كه از دنيا خير بگيرم از اين دار الغرور و خانهاي گول زن، و از تو خواهم روي آوردن به سوي خانه ابدي و از تو خواهم توفيق آماده شدن به مرگ را قبل از فوت وقت و رسيدن اجل « اللهم اَنّي اسئلك التَجا في عن دار الغُرور وَ الا نابه اِلي دارالخُلوه و اسئلكَ الاستعداد لِلموت قَبْل حُلُول الفَوت» از اين ديدگاه است كه زمين لرزه هم موضع خود را اعلام ميدارد:
در جلد 41 بحارالانوار صفحه254 به وسائطي از حضرت صديقه فاطمهزهرا سلامالله عليها نقل كرده: در عهده ابوبكر زلزله شد، به حدي شديد بود كه مردم بياختيار به همديگر پناهنده ميشدند، دسته جمعي به در خانه علي عليهالسلام روانه شدند، آن حضرت بيرون آمد در حاليكه بيتفاوت و بياعتنا به آن وحشتي كه مردم را فراگرفته بود، عليعليهالسلام به راه افتاد مردم در عقب ايشان رسيدند به جايي كه تپه مانندي بود حضرت برآن نشستند مردم هم در دورشان گرد آمدند، همچنان به ديوارهاي مدينه نگاه ميكردند كه در حال لرزيدن بود و جلو عقب ميآمد، حضرت فرمود گويا خيلي هول كردهايد گفتند چگونه وحشت نكنيم تا حال چنين زلزلهاي نديده بوديم، حضرت فاطمه(س) فرمود: حضرت علي(ع) دو لبش را حركت داد سپس دستش را به زمين زد، و گفت چه شده تو را آرام باش، زمين ساكت شد مردم در تعجب فرورفتند بيشتر از تعجبي كه اول بار موقع خروج از منزلش كرده بودند، سپس فرمود شما از كرده من تعجب كرديد. گفتند بلي فرمود: من آن انساني هستم كه خداوند گفته است: «اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسان مالها يومئذ تحدث اخبارها»، بلي منم انساني كه به زمين ميگويد چه شده تو را، زمين به من حديث خواهد گفت:
سخني حولوحوش انسان:
انساني كه آفريدگارش در احسن تقويم آفريده « لَقَد خَلقنا الانسانَ في اَحسنَ تَقويم» (سوره تين/آيه4) و در سوره مباركه مؤمنون پس از بيان مراتب خلقت از سلاله طين تا «وَكَسونا العِظامَ لَحماً» چنين فرمايد: سپس او را ساخته و پرداختيم در خلقت ويژهاي، در خلقت ديگري كه (ارزش و ابعادش به آساني شناخته نشود) «ثم انشاناهُ خلقا آخرفَتَباركَ اللهُ اَحْسنُ الخالقينْ آيه14» انساني كه عالم صغير است، همچنانكه عالم انسان كبير است (حديث خواندني از عالم آلمحمد صفحه 253 ج61 بحارالانوار)، عالم زيبا است، زيباييها در انسان خلاصه شده، انسان زيباي جهان است، دنيا خانهايست كه تمام وسائل زندگي در او فراهم شده و مالكش انسان است.
(حديثي از امام معصوم(ع) صفحه 61 ج3 بحارالانوار)،
گستره زمين زير پايش و آسمان آراسته به خورشيد و ماه ستارگان سقف بالاي سرش، انسان در بر و بحر مسلط بر همه چيز است چيزي نبايد بالاي سر او قرار گيرد طوري كه بر انسان مسلط باشد «وَلَقَد كَرّمنا بنيآدم وَحَمَلنا هُمْ في البَّر والبحر» (سوره اسراء/آيه70)
آري انسان نه تنها حاكم بر زمين است بلكه از عرش هم بالاتر رفته است. در روايات سفر معراجيه آمده: وقتي به آن بالاها ميرسند رسولخدا از جبرئيل ميپرسد، چيزي زير پايم لغزيد، عرض كرد يا رسول الله آن عرش بود، خلاصه: انسان سر است نباي چيزي بالاي سرش باشد طوري كه تحقير شود و مقام كرامتش لكهدار گردد. نبايد انسان پا به عرش خاك برسر شود. مگر مواقع اضطرار و ناچاري آن هم به قدري كه اگر زلزله شد آسيب نبيند.
ما در حين زلزله از سقوط ميترسيم، سقوط چيزي از بالاي سر، اما اگر زير آسمان باشيم يا در ساختماني كه سقفش سبك است زلزله چندان وحشتي ندارد.
رسولخدا كمتر زير سقف يا خيمه و چادر ميرفتند و بيجهت نبود كه در برابر اصرار اصحابش اجازه نداد سقفي به مسجدش بزنند تا جائيكه آن حضرت از دنيا رفت مسجد سقف نداشت، مسجدي كه صدها نفر به طور فشرده در آن اجتماع ميكنند و تشويق شدهاند كه هرچه بيشتر در آن مكث نمايند « المؤمنُ في المَسجد كالسَمكْ في الماء» اگر سر پوشيده باشد چه ميشود، آلودگي هوا در اثر تنفس آن همه جمعيت، اگر ترقهاي منفجر شود و آتشسوزي به هم رسد چه ميشود...
در مدينه منوره سنت رسولالله تا به امروز حفظ شده و مسجدالنبي سقف ندارد و چادر برقي كار گذاشته شده كه در مواقع اضطرار (باد و باران، گرما و سرماي شديد) باز و بسته ميشود.
در جزوهاي كه به عنوان سير تاريخي مسجد منتشر شد نظر عدهاي از فقهاي نامي شيعه را نقل كردم كه باستناد كريمه: « لَقد كانَ لَكُمْ في رَسُول الله اُسوه حَسَنه » از آيه 21 سوره اجرات سقف زدن به مسجد را مگر در مواقع ضروري جايز نميدانستند.
سيماي مسجد در عصر رسولالله(ص)
گزيده از دو منبع معتبر كتاب صلوه جواهر از صفحه 707 و مصباح الشريعه مرحوم حاج آقا رضا همداني از صفحه 702 درباره مسجد: مستحب است مساجد سقف باشد بلكه از رواياتي استفاده ميشود كه كراهت دارد سقف بزنند، عبدالله بن سنان از امام صادق(ع) گفت: شنيدم از آن حضرت ميفرمود رسولخدا مسجدي بنا كرد بالبنه سپس مسلمانان زياد شدند عرض كردند يا رسولالله اگر امر فرماييد مسجدي قرار دهند. دستور دادند به مساجد مسجد اضافه شد و ديوار را با لبنه و نصف بنا كردند سپس باز عده مسلمانان زياد شد و عرض كردند يا رسولالله اگر اجازه فرماييد مسجد را توسعه دهند كه توسعه داده شده و ديوارش با نروماده بالا آمد، تابستان با گرماي شديدش رسيد گفتند اگر بفرماييد سايه باني قرار دهند فرمود بلي، از تنه نخل تيرها نصيب كردند و بر روي آنها شاخه و برگ و خرما و اذخر انداختند به همين نحو بود تا باران آمد و مسجد داشت چكه ميكرد. گفتند اگر امر فرماييد با سقف گل اندودي بپوشانند فرمودند: عَريش كَعَريش موسي الامرَ اَعجل مِنْ ذلك (رسيدن اجل سريعتر از اينهاست) با همين وضع بود و چكه مسجد را تحمل ميكردند كه رسولخدا(ص) درگذشت و مسجد سقف نداشت، و صدوق عليه الرحمه از حضرت باقر(ع) نقل كرده: اول چيزي كه قائم ما از آن شروع خواهد كرد سقفهاي مسجد است كه خواهد شكست و فرمان خواهد داد كه مثل عريش موسي قرار دهند و از بعضي از روايات كراهت سايبان هم استفاده ميشود، حلبي از امام صادق(ع) كه از آن حضرت سؤال شد از مساجد سايباندار آيا نماز در آنها كراهت دارد فرمود بلي، وليكن امروز براي شما ضرري ندارد (روز تقيه است) هرگاه عدل ظاهر شود خواهيد ديد كه چه ميكند و در كتاب ذكري احتمال دادهاند كه تمام مسجد را سايبان قراردادن يا با سايبان مخصوص يا در بعضي از شهرها كراهت دارد، و بعضي از فقها ملتزم شده كه مطلق سايبان كراهت دارد حتي عرش هم بدون حاجت كراهت دارد و با وجود احتياج عرش مانعي ندارد و غير عرش مكروه است ولو احتياج هم باشد، مرحوم آيتالله همداني نتيجه گرفته كه بهتر حكم بعد هم كراهت عرش مطلق داده شود بلي بعيد نيست كه الزام شود و باولويت ترك آن ماداميكه حاجت به آن پيش نيامده، اين براي تاسي به فعل رسولالله(ص) بنص قرآن كريم است. «لَقَد كانَ لَكُم في رسولِ لله اُسوَه حَسَنه لِمَن كانَ يَرحُوا اللهَ وَ اليومَ الاخَرَ وَ ذَكر الله كثيرا» (سوره احزاب/آيه 21) وَ يَكرَهُ تَعْلِيَتُها، كراهت دارد بناي مسجد بلند باشد.
تا با سنت عملي رسولالله مخالف نشود زيرا ديوار مسجد رسولالله(ص) به اندازه قامت بود و براي اينكه مشرف به عورات مردم نباشد، در موقعي كه كسي به قصد اذان بالاي مسجد رود، و براي اينكه در رواياتي از بناي فوق هفت يا هشت ذراع نهي شده است (روايات مربوطه در صفحه 149 ج76 بحارالانوار است) آنچه از آن روايات و عمل رسول خدا(ص) درباره مسجد استفاده ميشود اين است كه آن حضرت عليهم السلام كريمه: اِنَّ اَوَلَ به لَيْتٍ وُضعَ لِلناسْ للذي بِيكَه مُباركا وَ هُديً للعالمينْ (سوره آلعمران/آيه 59) را محور كلماتشان قرار داده و خانه كعبه را الگو چه براي مسجد و چه براي خانه مسكوني گرفتهاند، در روايتي به طور صريح امام باقر(ع) ميفرمايد: شايسته نيست به كسي كه بناي خود را از كعبه بالاتر برد (لا ينبغي لاحدٍ يَرفعَ بنائهُ الكعبه» علل شرايع به نقل بحارالانوار صفحه، 60 ج99 ؛ و مخفي نماند كه بناي اوليه كعبه هفت ذراع ارتفاع داشته است. (صفحه 63ج99بحارالانوار)
حسن عمل، درستي و زيبايي در هر كار موقعي تحقق پيدا ميكند كه همه جوانب در نظر باشد، احاطه و آگاهي تمام جوانب كارهاي اجتماعي اسلامي مثل مسجد چه در موقع ظهور اسلام و چه در آينده دور تا الي يومالقيمه فقط از شخص رسولالله بر ميآيد به همين جهت قرآن كريم در تمام زمينهها توده مردم را به تبعيت از شيوههاي رسول الله دعوت كرده:« لَقَد كانَ لَكُم في رسولالله اُسوهُ حَسَنه كانَ يَرجوا الله وَاليومَ الاخر وَ ذَكَرَ الله كثيراً » (سوره احزاب/آيه 21)
به نظر اين بنده ناچيز دهها سال ديگر حتي ديوارهاي خشتي گلي مسجد رسولالله(ص) را هم تحسين خواهند كرد و تبعيت خواهند نمود (حالا زود است) به جهاتي از جمله اينكه: مسجد خانه طهارت است خانه پاك كننده است خانه پاكي است «قيد رِجالُ يُحبونَ اَنْ يَتَطهرُ و اوَ واللهُ يُحبُ المطهرين» (سوره توبه/آيه108)
نبايد ديوار مسجد هم لكه چركي داشته باشد و آن خاصيت ديوار خشتي گلي است كه هميشه به رنگ طبيعي و تميز ميماند، خاك(خشت و گل خام) خاصيت عفونتزدايي دارد و همواره لكهها را به رنگ خود در ميآورد و پاك ميكند.
اين بود شمهاي از دورنماي مسجد در عصر رسولالله(ص)، لكن در طول تاريخ تحولاتي و روي داده و هركس به سليقه خود مسجدي ساخت و براي به اصطلاح تعظيم شعائر نقش نگاري در آن انداخت، اساس و ريشه اين تحول به سال 857 هجري رخ داد و آن تبديل كليساي صوفيه قديسه به مسجد جامع بود توسط سلطان محمدخان ثاني در زمان فتح اسلامبول كه به نام مسجد ايا صوفيه معروف شد آن پادشاه يك مناره و يك مدرسه به آن افزود و سلطان با يزيد مناره ديگري ساخت و مدرسه را وسعت داد، و ديگر مسجد سليمانيه است كه به نخبهترين اثر معماري اسلام معروف شده و آن مسجد فيالمواقع تكامل يافته مسجد اياصوفيه است، از اين تاريخ معماري باصطلاح اسلامي شكل ميگيرد. و بعد از قرن هفتم و هشتم هركس مسجدي ميساخت نقش و شكل نسبي اين دو مسجد را در آن پياده ميكرد و مردم هم آنها را به حساب معماري اسلامي تلقي ميكردند غافل از اينكه آن معماري تكامل يافته معماري يونان است و اسلام به چنين معماريها روي خوش نشان نداده بلكه در بعضي از موارد نهي هم كرده است، معماري اسلام چيز ديگر است، شأن اسلام بالاتر از اين است كه در گلولاي، سنگ و آجر معماري كند.
معماري اسلام در بعد معنوي انسان است
اسلام آمده انسان عجول، انسان هلوع، انسان در جهنم ماديت غوطهور شده را بالا كشد و عروجش دهد و بهشتي كند. انسان در خسران و ضرر فرورفته را، به طور خلاصه اسلام آمده از انسان آسيبپذير موجودي آسيب ناپذير بسازد، شخصيتي آرام، مطمئن مقاوم بار بياورد شخصيتي كه در سراسر هستي براي او كمترين اضطرابي پيش نيايد نه تنها زلزلههاي منطقه زلزله بزرگ و عظيم قيامت هم در روح بزرگ او خلل ايجاد نكند، بلكه تبسم كند و از مشمولين:
«وُجوهُ يومئذٍ مُسفِره ضاحكه مُستبشِره» (سوره عبس/آيه39)
باشد و بخندد. امام چهارم در مواقع ختم قران دعاي دارد بسيار خواندني، فرازي از آن دعا اين است و به سبب قرآن در سهمناكترين روز كه يوم فزع اكبر و روز حشر ما است. جامه امان بر ما بپوشان « واكسُنا حُلَلَ الامان يَومَ الفَزَع الاكبرَ في نُشُورها»
(دعا 42 صحيفه- اشاره به آيه103 سوره انبياء و آيه 89 سوره نمل؛ است مردم غالباً در ملاقاتها، ديد و فكرشان عوض ميشود. در ملاقات با فقرا و ضعفا طوري هستند و در مواجه شدن با قدرتمند و غني طور ديگر، اسلام آمده اين روحيه را عوض كند و انسانهايي بسازد كه همه در يك صف قرار ميگيرند غني، فقير، تميز، ناتميز خوشگل و نازيبا، سفيدوسياه، نه غني به خود اجازه ميدهد كه از فقر فقير بترسدو نه فقير پابرهنه اعتنايي به ثروت و قدرت غني دارد، از مناجاتهاي حضرت سجاد(ع) است: و مرا حفظ كن از اينكه بينوايي را پست خوارانگارم يا دولتمند را بزرگ و ارجمند پندارم چون ارجمند آن است كه به طاعت تو ارجمند گردد و خواجه آن كه به بندگي تو بزرگي يابد «وَاعسِمني مِنْ اَن اَظّنَ بذي عدمٍ خَساسهً اَو اَظن بِصاحِب ثَروَهٍ فضلاً، فَاِنَّّ الشريفَ مَنْ شَرَفته طاعتُك وَ العزيزَ مَنْ اَعزتهُ عبادتُك » ( فرازي از دعاي 35 صحيفه سجاديه) بلي انسانهاي ناموزون و سبك هستند كه بادهاي فقر و غني آنها را ميلرزاند و ميلغزاند. كه « وَ الوَزن يَومئذ اَلَحق، فَمَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَهٍ خَيراً يَره وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثقالَ ذَرَهٍ شَراً يره» (سوره زلزال)
زيبايي مسجد، آبادي مسجد، يعني چه:
كمال و زيبايي و آبادي در هر چيز و در هر مكان با در نظر گرفتن تمام جهات آن است رسولخدا(ص) حال ضعفا و فقراء امت را هم در نظر گرفته، هميشه عده هستند ضعيف و فقير و اين يك تصادف نيست عنايت حق تعالي بر اين است كه انسانها با همين اختلاف طبقاتي نيز امتحان شوند، هميشه فقرايي پاك و متعهد بدين كه اكثريت متدنين را تشكيل ميدهند. وجود دارند، ضيق و تنگي معيشت به آنها اجازه نميدهد مستحبات شرعيه را به جاي آورند آنها اكتفاء به واجبات ميكنند از نجاسات خود را براي اداء وظيفه نماز پاك ميكنند اما دائماً با لباس تميز كه مستحب است و ثواب نماز را زياد ميكند، نميتوانند و نميرسند كه با لباس تميز و زيبا نماز بخوانند، يا مسواك كردن چقدر تأكيد شده و ميدانند و شنيدهاند كه رسولخدا(ص) فرمود: اگر بر امتم مشقت نبود مسواك كردن را واجب ميكردم، چون ميدانست عدهاي نميرسند لذا واجب نكرده و مستحب است، يا هميشه بوي عرق بدن و پا را تميزكردن خوب است امام فقير خسته نميتواند هميشه شستشو كند و دوش بگيرد، حمامي ندارد، رسولخدا(ص) تمام اينها را در نظر گرفته و در عين حال پابرهنهها را بيشتر ترغيب وتشويق ميكرد خود همراه با آنها مينشسته، لذا ميبينيم طبق آنچه از مطاوي كلمات اصحاب بر ميآيد فرش مسجد رسولخدا(ص) يا قسمت مهم آن سنگريزه بود كه در حديث هم توجيه شده به اينكه سنگريزه ناپاكيها را در خود دفن ميكند عفونتها را ميزدايد.
تا اين اواخر فرش مسجدالحرام و مسجدالنبي و مسجدخيف و... سنگريزه بود در سال 1354 شمسي كه توفيق تشرف به زيارت خانه خدا نصيبم شد فرش مسجدالحرام به همان كيفيت سنگريزه بود، گردنبندهايي از سيمان يا سنگ مرمر و در وسط سنگريزه تميز، و در همان سال مسجد خيف واقع در مني كه تجليگاه مجد و عظمت خداوند براي ابراهيم(ع) بود « وَ بِمَجْدِكَ الذي تَجليتَ به لَمُوسي كَليمكَ(ع) في طور سينا و ابراهيم(ع) مِنْ قَبلُ في مَسجد الخيف،» (فرازي از دعاي سمات) مسجدي كه اكثر انبياء(ع) در آن نماز خواندهاند و دو ركعت نماز در جاي پاي هفتاد هزار پيغمبر چه فضيلتي بالا دارد، هركس در گوشه اي روي سنگريزههاي تميز نماز ميخواند يا خود سجادهاي زير پايش ميانداخت، و عدهاي هم در كناري دراز كشيده و مشغول استراحت بودند.
اينها همه قبل از انقلاب اسلامي بود، در سال 1371 هجري شمسي بعد از انقلاب بار ديگر توفيق تشرف جهت اعمال عمره حاصل شد، روزي به شوق نماز در مسجد خيف راهي مني شديم به قول معروف اگر شما در آنجا نماز خوانديد ما هم خوانديم، مسجد را خراب كرده بودند به بخشيد نه به آن معني بلكه ساختمان بسيار عالي و قبهاي بلند با در و پيكر طاغوتي كه فقط از آن پنجرههاي مدرن سلطنتي ميشد اندرون مسجد را ديد زد، چه فرشها و چه چلچراغها اما نماز بي نماز، گفتند: فقط در مراسمي باز ميشو، بلي اين است نتيجه تخلف از شيوهاي رسولالله(ص) متأسفانه امروز در كشور ما نيز بعضي از مساجد بيشباهت به آن وضع نيست، اينجاست كه نهي از آرايش مسجد بايد ساده و بيپيرايه باشد تداعي ميشود تا براي حفظ اثاثيه مسجد بسته نشود و خراب نگردد. « وَ مَنْ اَظلَمُ مِمّن مَنَع مَساجد الله اَنْ يُذكر فيها اسمُه وَسَعي في خَرابها...» (سوره بقره/آيه114) مردم بندگان خدا مسجد ميخواهند فرش و اثاث كذائي نميخواهند هركس در خانه خود از آنها وتميزتر از آنها را دارد.
مسجد در هر كجا كه باشد شعبهاي، شعاعي از كعبه معظمه و مسجدالحرام است.
كه هميشه و همه وقت پناهگاه مردم ميباشد «وَاِذْ جَعَلنا البيت مَثابه للناسِ وَ اَمنا» (سوره بقره/آيه 126) خيلي زننده و زشت مينمايد كه ساعت هشت صبح مثلاً همه جا و همه درها باز باشد اما در خانه خدا بسته شود، براي جواناني كه داراي طينتهاي پاك هستند بهترين جا جهت پاكردن اوقات فراغت مسجد است، پير مرد باز نشستهاي كه از خانهاش بيرون آمده بهترين جايي كه او را به خود ميپذيرد مسجد است.
براي فقرا و پابرهنگاني كه جايگاهي ندارند خانه پروردگارشان «مسجد» پناهگاه آنها است مگر نه اين بود كه عده از فقرا « اصحاب صفه» هميشه در مسجد رسولالله(ص) بودند، در مدينه منوره تا به امروز جهت سنت رسولالله(ص) مسجدالنبي سكوي فقرا را حفظ كردهاند و معجري دورش كشيدهاند.
در كشورهاي اروپايي به اصطلاح پيشرفته در فصل زمستان همه ساله از سرما عدهاي در گوشهاي خيابانها يخ ميبندند و جان ميدهند، چه كليسا و معابدشان «برروي مردم» بسته است فقط در مراسمي باز ميشود.
ما مسلمانها چرا درب مسجدها را به بنديم چه مانع شرعي دارد مگر مسجد فقط متعلق به اغنياء است.
خواب در مسجد: مسجد جاي عبادت است جاي تنيه و بيداري است براي احترام مسجد خوب نيست كه انسان خانه خود را بگذارد و بيايد در مسجد بخوابد اما براي كسي كه يكي دو ساعت عبادت كرده مطالعه كرده، قرآن خوانده و خسته شده است براي رفع خستگي دراز بكشد و خوابش ببرد اشكالي ندارد، يا غريبي كه جايي ندارد در سرما و گرما پناهي ندارد بهترين جا مسجد است كه آنها را در خود پناه ميدهد، حتي در مسجدالحرام كه منشأ و اساس و باصطلاح ما در مساجد است و همچنين در مسجدالرسول، از امام صادق(ع) پرسيدند خوابيدن در مسجدالحرام و مسجدالرسول چطور است، فرمودند بلي جايز است « فَاْينَ يَنامُ الناس» پس مردم در كجا بخوابند در خبر ديگر فرمود آيا مردم را چارهاي ديگري هست به جز خوابيدن در مسجد بخوابند اشكال ندارد. حديث در همان منابع ياد شده.
سخن آخر: در بنا كننده و نگهدارنده و پاينده اين چنين مساجد است كه حتماً بايد صدر و ذيل كريمه 19 سوره توبه را همواره در نظر داشته باشند. «اِنَّما يَعمْر مَساجِدالله مَنْ امن بالله وَ اليوم الاخرِ وَ اَقامَ الصلواه وَ اتي الزكاه وَ لَمْ يَخْشَ الاالله فَعَسي اَولئك اَنْ يكونو من المهتدين»، با تضرع و ابتهال از خداوند متعال مسئلت نماييم ما را از آباد كنندگان مساجد الله قرار دهد، بمنه و كرمه....