اصلاح گربیدار اصلاح گربیدار؛ آشنایی با بعضی ازنظرات اصلاحی حضرت آيت الله سید جوادسید فاطمي درسطح جامعه اسلامی تحت زعامت ولایت فقیه زمان امام خامنه ای دام ظله به همراه بیاناتی از حضرت امام خمینی (ره ) مقام معظم رهبری ( مدظله ) و مراجع تقلید زیدعزهم

عالم ربانی ؛ آشنایی با سیره عملی و اخلاقی ومعنوی

صحبت به میان آوردن از بزرگ مردی که عمر شریف خود را در راه عبودیت خداوند و حفظ و ترویج دین الهی و پیروی حقیقی از قرآن و اهل بیت طی نموده است، آن مهذب و متقی،آن سالک الی الله آن صاحب ملکات الهیه کار بسیار مشکل و شاید ناممکن باشد. ولیکن برای آنکه چراغ راه حال و آینده باشد و در جهت الگوگیری از آن بزرگوار مطلبی چند از سیره شان که برنگارندگان این مطلب(عبدالصالح) در طی بیش از سالها بهره بردن از جلسات درس فقه ؛ شرح من «یحضره الفقیه علامه مجلسی(ره) و لمعه ،تفسیر قرآن کریم، اصول عقاید، در حالات و مسکنات، بیاناتشان، پرسش و پاسخ هایمان،نوشتارها، شرکت در نماز جماعت آن معظم له و ... که(اساس آنها طبق آیات و سنت اهل بیت عصمت و طهارت(س) و گفتار و حالات بزرگان دین است ثابت شده و مکشوف می باشد نکاتی چند آورده شده است:

در بیان مراجع تقلید و فقهاء

حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی(ره) : ایشان در تقریظشان بر معظم له چنین آورده اند (لازم به ذکر آن که ترجمه متن در اینجا آورده شده و متن نامه در بخش ضمائم همین نوشتار آمده است): 
«بنام خداوند بخشنده بخشایشگر حمد می کنیم خدا را که به ما اجازه داده روایت نعمت های بزرگ و حدیث گفتن به نعمت هایش ، صلوه و سلام بر افضل آن کسانی که از خدا خبر آورده به ما و روایت کرده ، و صلوات بر فرزندانش که از پیغمبر روایت کرده اند  

مطالبی از کتاب ارزشمند گذرنامه بهشت،

فطرت بشر با خدا انس دارد تشنۀ محبت اوست زیرا بشر با خدا سنخیت دارد، جرقه خدائی دارد، روحی از خدا در او دمیده شده است.

پیروی از مقررات مذهبی و بکار بستن دستورات روزمرۀ رهبران الهی این اثر بزرگ را دارد که در مراکز تمدن و شهرهای عظیم و کاخهای آسمان خراش انسان را متوجه خدا می کند انسان که در صحراها و جنگلها آثار خدا را میدیده، جوان در نتیجۀ بکاربستن مقررات مذهبی همیشه بیاد خدا است لذا در صحت و عافیت هم در اعماق دل خود آرامش و صفائی را حس می کند که عدۀ فقط در مواقع ابتلاء، در آن هنگام که طوفان حوادث پرده های غفلت را کنار بزند یا تحمل مریضی صفحۀ دل آنان را صیقلی دهد و آنان موقتاً، نور خدا را در آن منعکس به بینند.
 

مطالبی از کتاب ارزشمند گذرنامه بهشت،

 

مطالبی از کتاب ارزشمند گذرنامه بهشت، تألیف مفسر عظیم الشأن حضرت آيت الله سید جوادسید فاطمي  دام (فصلهای 4 الی 12 ):
انگیزۀ صفا و حظی که جوان از دیدن مناظر وسیع و بکر طبیعت عایدش
می شود چیست؟
صفائی که انسان درمواقع مرض و یا در لابلای گرفتاریها در اعماق دل خودحس می کند چیست؟
خوش قلبی بینوایان، شادی و خوشحالی برهنگان، آرامش و صفائی که در زندگی عادی و ساده وجود دارد چیست؟

می گویند بستر بیابان معبد حقیقی است آری نه تنها بیابان بلکه در هر جا و در هر حالی که وسائل و اسباب ظاهری کمتر بین انسان و حقیقت حائل شود با خدا بیشتر آشنا می گردد، یاد خدا ملازم با محبت اواست محبت خدا دل را زنده می کند، بدل صفا و ارامش می بخشد.
فطرت بشر با خدا انس دارد تشنۀ محبت اوست زیرا بشر با خدا سنخیت دارد، جرقه خدائی دارد، روحی از خدا در او دمیده شده است.
پیروی از مقررات مذهبی و بکار بستن دستورات روزمرۀ رهبران الهی این اثر بزرگ را دارد که در مراکز تمدن و شهرهای عظیم و کاخهای آسمان خراش انسان را متوجه خدا می کند انسان که در صحراها و جنگلها آثار خدا را میدیده، جوان در نتیجۀ بکاربستن مقررات مذهبی همیشه بیاد خدا است لذا در صحت و عافیت هم در اعماق دل خود آرامش و صفائی را حس می کند که عدۀ فقط در مواقع ابتلاء، در آن هنگام که طوفان حوادث پرده های غفلت را کنار بزند یا تحمل مریضی صفحۀ دل آنان را صیقلی دهد و آنان موقتاً، نور خدا را در آن منعکس به بینند.
یاد خدا موجودیت آنان را در سطحی قرار داده که همیشه خود را بالاتر از ماسوی و پائین تر از خدا می بینند .
خدا در نظرشان بزرگ و غیر او کوچک و صغیر است.
زر و زیور دنیا این جاه و جلالها آن قدرت را ندارند که دل آنان را مسخر کنند لذا با داشتن مکنت و ثروت و قدرت آن چنان بخدا اتکال دارند که تهی دستان و بینوایان بطور قهر در اثر نداری و تهی دستی گاه بیگاه دارند و اثر همین توجه و اتکال قهری است که هالۀ از نشاط وخوشحالی در چهرۀ آنان غالباً نمودار است بطوریکه در سلک مثل ها آمده (خوش حالی برهنگان)
و همینطور در بلندترین قلل افتخار و قدرت که در نتیجۀ پیشرفت تمدن و ترقیات علم و صنعت نصیبش شده نه تنها غافل از خدا نمی شود بلکه بیش از پیش به عظمتش پی می برد چنانچه یکی از بزرگان علم گفته : «بهر نسبت که دامنۀ علم وسعت پیدا کند براهین تابناک و نیرومند بر وجود خالق ازلی و صاحب قدرت بی پایان افزوده می شود زیرا دانشمندان زمین شناسی و ریاضی و فلکی و طبیعی دست بدست هم داده و تخت علم را محکم و استوار ساخته اند و این تخت همان عرش عظمت خدای یگانه است» و بحقارت و ناچیزی خود اعتراف نموده می گوید :
منزه و بزرگوار است آن خدائی که این را بما مسخر کرده و الا ما کجا و این قدرتها کجا (سبحان الذی سخرلنا هذا و ما کنا له مقربین، قرآن کریم) مخترع و سازندۀ مغز الکترونیکی وقتی که دستگاه خود را در یک ساختمانی نصب کرد در حالیکه اطرافش را دوستان و شاگردان گرفته بود گفت :
اگر کسی وارد این ساختمان شود هیچوقت نمی گوید و نمی تواند بگوید که این دستگاه خود به خود بوجود آمده است، آیا مغزی که این دستگاه را درست کرده، بالاتریست؟ آیا این جهان با عظمت خود بخود ساخته و پرداخته شده و اداره می شود؟
اینجاست که اهمیت عبادت های روزمره از قبیل نماز و راز و نیاز که اثر مهم آن همانا یاد کردن و توجه نمودن به خداوند است واهمیتی که ائمه دین(ع) بانجام آنها داده اند معلوم می شود. این نکته هم شایان توجه است که بسیاری از مردم بلکه اکثریت نمی توانند نیازهای خود را آنچنان که در ضمیر خود دارند بزبان آورند و با خدا در میان بگذارند بهمین جهت ائمه دین(ع) طرز سخن گفتن و راز و نیاز کردن با خدا را نیز در چهارچوب دعا و مناجات فراراه رهروان کوی حق(حل و علا) قرار داده اند.
اینک بتناسب مقال ترجمه راز و نیاز ذاکرین بذکر الحق از امام چهارم نقل شده است:
بسم الله الرحمن الرحیم، خدای من اگر واجب نبود که فرمانت را بپذیرم هر آینه منزهت می داشتم که نامت را بر زبان آرم با آنکه یادی از تو می کنم باندازۀ خودم است نه باندازۀ تو و امید آنهم نیست که قابلیت من بر پایۀ رسد که از عهدۀ تقدیست برآیم، و از بزرگترین نعمتهائی که نصیب ما ساخته ای جاری شدن ذکر تو است بر زبانهای ما و اجازه ایست که بما مرحمت فرموده ای که تو را بخوانیم و تنزیه تو گوئیم و ستایش تو بجا آریم، خدای من، حال که چنین است ذکر خود را در خلوت و جلوت، شب و روز، آشکارا و نهانی، در راحتی و سختی در دل ما انداز و با ذکر آهسته ات ما را مأنوس فرما( که بزبان دل ترا خوانی) و بکار پاکیزه و عمل پسندیده مان بدار و بمیزان وافی و سنگ تمام ما را جزا ده، خدای من ، بتو شیفته اند دلهای شیدا و برای شناختن تو مجتمعند عقول مختلفه، خاطرها جز بیاد تو اطمینان نپذیرند و نفوس جز بهنگام دیدار تو آرامش نبینند، توئی که بهر مکانی تسبیح و بهرزمانی پرستش شوی و در هر آن، هستی از آن تو است، بهر زبانی خوانده شوی و در هر دلی عزیز و محترم باشی، بهر لذتی که در غیر ذکر تو برم و بهر راحتی که بی موانست تو بدست آرم و از هر سروری که بدون قرب تو فراهم گردانم و از هرشغلی که جز در بندگی تو بپردازم از تو آمرزش می طلبم، خدای من تو خودگفتی و گفتار تو حق است(ای آنانکه ایمان آورده اید یاد کنید خدا را یاد کردنی بسیار و تسبیح گوئید او را بامداد و شبانگاه ) و باز گفته ای و گفتار تو حق است(یاد کنید مرا تا یاد کنم شما را)، ما را بذکر خود امر کردی و هم وعده فرموده ای که در مقابل یاد کردن ما تو نیز ما را تشریفا و اعطا ما و اکراماً یاد کنی اینک چنانکه امر فرمودی بیاد تو و گویای ذاکر توایم تو هم وعده خود را درباره ما انجام ده از ما یادی کن ای یاد کن یادکنندگان و ای مهربان ترین مهربانان .
اصول مراقبت و تمرینهائیکه روانشناسی جهت مبارزه با فساد اخلاق و آزارهای روحی پیشنهاد کرده قابل توجه است لیکن همه آنها در قبال نقشی که مراقبت بادب سهل و آسان مذهبی در ریشه کن ساختن آن آزارها ایفاء می کنه بسی بی اهمیت و در مثل بمنزلۀ قرصهای مسکن بشمار می آیند.
یأس و ناامیدی، عقده حقارت و باصطلاح خود کم بینی ترس و اضطراب و نگرانی ها و در دنباله این ترسها و اضطراب ها هزاران بدبختیهای دیگر موقعی عارض روح بشر می شود و زندگی را بر او تلخ و جهنمی می کند که بشر از جاده حق و خداپرستی که خلقت و فطرتش بر آن جاده پایه گذاری شده است منحرف شود.
پیشگیری این بدبختیها و راه معالجه اساسی آن مرضها و آزارها بدو راه میسر است، نخست آنکه جوان از روزهای اول بلوغ یعنی از آن روزها که جهش مذهبی و جرقۀ الهی را توأم با جهش جسمانی در خود حس می کند و متعاقب آن گرمی محبت و احیاناً عشق الهی را در کانون وجودش درک می نماید با مراقبت آداب مذهبی و ادای تکالیف دینی ارتباط خود را با خدای خود که خدای جهان است حفظ نماید که در بیست و چهار ساعت فقط یکساعت صرف وقت به این امر حیاتی کفایت میکند.
بدینقرار : یکربع ساعت برای اداء فریضه صبح پیش از آفتاب و چهل و پنج دقیقه برای نمازهای دیگر، مداومت باین تکلیف ساده و آسان جوان را از خطر فراموشی حق امان می دهد او در سایر اوقات شبانه روزی نیز در هر حال و در هرشغلی که باشد از یاد خدا غافل نیست.
او جوانی است با روحیه درخشان در اثر عظمت و بزرگی روح همیشه شاد و خرم و دل تابناک او از همه کدورت ها تهی، آزاد صبح می کند و آزاد شام می نماید و با دلی خرمتر و تازه تر از هر باغی و چشمهای پر از نشاطی بچهره هستی می نگرد و جز جمال و زیبائی چیز دیگری نمی بیند. اینجوان در هر نشئه و عالمی که هست باغستان بی پایانی در اعماق قلبش وجود دارد که هرگز خزان نمی کند و همیشه درخت هایش بارور و شکوفه داراست چون او همیشه بیاد خداست، محبت خدا او را براه خدا می کشاند، راه خدا راه مستقیم و راه اعتدال است، راه نیکی هاست از زشتیها و بدیها گریزان است حقی را پایمال نمی کند ظلم و ستم در زندگیش راه ندارد چون خدایش نهی کرده است، خدا در نظرش بالاتر و بزرگتر همه، و ماسوی کوچکتر است، موثر در خوشبختی و بدبختی خود فقط خدا را می داند و بس لذا از دستور و فرمان او تبعیت می کند و از مخالفت او گریزان است . در پهنه هستی بغیر از او اثر مستقلی قائل نیست که این جمله را عقیده توحیدی گویند، این عقیده است که هزاران خوهای پسندیده در دنبال دارد که هر یک از آنها مبداء پیدایش هزاران نیروی حیاتی است و هر یک از آن نیروها موجب هزاران لذتها و بهره هاست و باز زنده شدن آن نیروها زندگی بشر زندگی دیگری است که طعم آن زندگی را هیچ موجودی نچشیده و نخواهد چشید و کلیه این عظمتها و این نیروها و آن لذتها و آن فعالیتها دنباله یک عقیده پدید می آید که نامش توحید است و توحید ثمره ممارست و مداومت بآداب دینی و مذهبی می باشند.
راه دوم : معالجه بواسطه بازگشت براه حق پرستی و اعادۀ محبت و ارتباط و دوستی با خدای جهان است در مقابل این تیپ آن بدبخت مردم مادی و دور از حق هستند که همیشه در زندان شیطنت و مادیت بسر می برند، دوری از حق و جدا شدن از اصل و ریشه و از دست دادن محبت و دوستی خدا گذشته از اینکه خودسوز و خرقتی دارد حالاتی در روح آنان ایجاد کرده که عملا منجر به خطاها و تبهکاریها می گردد و صاحب این حالات همیشه شعله های آتش را گرد خود فراهم می کند گاهی با آتش غضب روبرو می گردد و گاهی شعله های حسد و یا حرص تهدیدش می کند و بعوض نسیم رحمت علی الدوام سموم اضطراب و نگرانیها و ترس و یاس فضای زندگیش را یحموم و زهرآلود می نماید و در مواقع بیداری وجدان زیر تازیانه های ملامت و شرمساری از پای در می آیند و خود را جز موجودی مطرود و بدبخت و شکست خورده و خوار و بیمقدار چیز دیگری نمی بینند و چون این همه بدبختی در نتیجه دوری از حق عارض روح آنان شده است لذا خلاصی از آنها بهیچ چیزی میسر نیست. نه باقدرت و ثروت می شود آن آتشها را خاموش کرد و نه گسترش دانشهای کذائی و صنعت، نه ویلاها نه کاخها و نه هیچ چیز مگر اینکه باز براه حق برگردند، شکستگی و خواری آنها بواسطه قطع رابطه از دوست واقعیشان خدا، یعنی قدرت مطلق جمال مطلق، آگاهی، اراده، خیر، رحمت، زیبائی و ...
هستی مطلق است و این شکستگی فقط در بازگشت بسوی او جبران می شود.
فقط وزش نسیم رحمت حق است که با پذیرش توبه به دلهای تنگ و تاریکشان بوزد و صفا و روشنی از دست رفته را بازگرداند و آنها را دوباره زنده کند.
عیبهای آنها و لکه های روح آنها فقط بوسیله بارش رحمت حق شستشو می شود.
خلاصه اینها فراریها هستند فراری. از مولای کشور وجود، فراری از بندگی او که عزت و سعادتشان در آن بندگیست، فراری از شاه مقتدر، اینها پناهی ندارند.
موجودی نمی تواند به آنها پناه دهد، بآنها آرامش بخشد، عزت دهد، دریچه سعادت و خوشبختی را برویشان باز کند زیرا همه قوا باراده او اداره می شود ولله جنود السموات و الارض، مگر اینکه بخودش پناه ببرند و بدرخانه اش برگردند و باراده اصلاح خطاها و ترمیم ضایعه ها در پیشگاه با عظمتش زانو زده و چنین التماس کنند :


ترجمه : راز ونیاز توبه کاران از امام چهارم(ع)
       بسم الله الرحمن الرحیم خدای من، خطاهایم لباس مذلت برتنم پوشانده و دوری از تو بیچاره ام کرده و بزرگی جنایتم دلم را کشته است اینک بسوی تو باز می گردم به آب توبه اش احیاء کن ای امید و آرزوی من وای مطلب و مطلوب من، بعزت و جلالت قسم که گناهانم را آمرزنده ای جز تو نمی یابم و شکستگیهایم را جز تو شکسته بندی نمی بینم، با خضوع و زاری رو بتو آورده ام و با تضرع و خواری سر بندگی بر آستان تو نهاده ام اگر تو از درم برانی به که پناه آرم و اگر تو دست رد بسینه ام نهی دست توسل بدامن که زنم، دردا از خجلت و رسوائی من، و دریغا از بد کرداری و تبهکاری من، از تو خواهیم ای آمرزنده گناه بزرگ و ای پیونددهندۀ استخوان شکسته که ببخشی بر من گناهان مهلک را و پرده پوشی کنی پنهانیهای رسوا کننده ام را و در عرضۀ محشر از نسیم دلاویز عفو و آمرزشت محرومم نگردانی و از لباس گذشت و اعماض و کتمان گناهان عریانم نگذاری خدای من گناهانم را در سایۀ ابر رحمتت جای ده و با ابر بارندۀ مهربانیت نکوهشهایم را بشوی، خدای من، بندۀ گریخته جزار بابش آیا تواند بدیگری رو کند، و او را از آتش غضب ارباب جز خودت وی آیا کسی می تواند خلاصی بخشد، خدای من اگر پشیمانی از گناهان توبه باشد بعزتت قسمت که من از پشیمانانم و اگر آمرزش جوئی از خطا گنه ریز است من براستی از آمرزش جویان درگاهم . پوزش خواهم و راه رضای تو می پویم تا خشنود شوی، خدای من، به آن قدرتی که بر من داری مرا ببخش و به آن حلمی که درباره من روا داشته ای از من درگذر و به آن علمی که بر اسرار و اعمال من داری با من مدارا کن، خدای من، توئی آن صاحب رحمتی که دری از گذشت و بخشش بنام توبه بروی بندگانت گشوده و بلطف عام فرموده ای که باز گردید بسوی پروردگار خود با تو به نصوح، چه باشد عذر آنکه پس از گشایش این در غفلت ورزد واز آن در نیاید، خدای من، اگر گناه از بنده ات ناپسند است عفو و گذشت از تو خوب باشد، خدای من، من اولین نافرمانی نیستم که تو از او درگذشته باشی یا اولین تبهکاری که سر راه احسانت نشسته و به او بخشش کرده باشی، ای قبول کننده تقاضای مضطران و برطرف ساز درد دردمندان ای که بر احسانت بزرگ است ای عالم بجمیع اسرار، ای پرده پوش خطای هر خطاکار، جود و کرمت را پیش تو شفیع آورده ام و به آستان تو و ترحّمی که از حضرت سراغ دارم توسل می جویم، چشم انتظارم که دعایم اجابت فرمائی: امیدی که در تو دارم ناامیدی مسازی، توبه ام بپذیر، خطایم بپوشان به آن بخشایشگری و رحمت خود ای رحمت آرنده ترین رحمت آرندگان .

نماز این ادب دینی، نماز منبع روشائی نماز پل پیروزی نماز نیروبخش و راهنمای زندگی بهشتی، ترک نماز موجب دخول در آتش و بالاخره نماز پناه در سختیها، نماز سخن گفتن با خداست، درضمن قطعنامه سمینار عده ای از دبیران کشور که قابل توجه وزارت آموزش و پرورش می باشد، ارائه می گردد»
در فرهنگ عامیانه آذربایجانی این مثل هست که چراغ بپای خود روشنی نمی دهد(چراغ او زدیبینه ایشق و یرمز) متأسفانه امروز در بین جوانان مسلمان این مثل درباره نماز منطبق شده، نمازی که چراغ زندگی است نمازی که ستون دین است نمازی که اینهمه مزایای مادی و معنوی بر او مترتب است عده ای از جوانان از این منبع فیض آسمانی استفاده نمی کنند و خود را از این امر حیاتی که حقا رمز سعادت جاودانی است محروم می نمایند، سخن در این بود که در 24 ساعت فقط یکساعت صرف وقت برای ادای نمازها، جوان را از خطر فراموشی حق و دوری از راه خدا که منشأ کلیه شقاوتها و بدبختیها است پناه می دهد.
نماز پل پیروزی است جوان ر از زندگی پست حیوانی بافق اعلای زندگی که شایسته انسانها است میرساند. بشر پیش از اینکه انسان باشد یک حیوان است(حیوان ناطق) در این مرحله از زندگی، بشر بسیار کوچک و بسیار محدود و بیمقدار است او در میدان زندگی کم طاقت و کم تحمل است زودرنج است زودتر از پای در می آید کم ترین ناراحتی آه و نالۀ او را بلند می کند، ناامید می شود مأیوس می شود زندگی برایش تلخ و ناگوار غیرقابل تحمل می گردد، اگر موفقیتی نصیبش شد و ثروت و قدرتی بهم زد بخیل است، کم تر حاضر می شود بنفع اجتماع و افراد ضعیف همنوع خود قدمی بردارد بلکه مانع استفاده وافاده دیگران نیز هست.
مجموعه آیات سوره معراج در این باب قابل توجه است . آیه 19 تا 35
هیچ عامل نمی تواند این چنین وضع و این چنین حالات بشر را عوض کند مگر یاد خدا که بوسیله نماز فضای روحش را روشن کند و افق دیدش را وسیع و سطح فکرش را بالا و بالاتر ببرد نمازگزار نه تنها از زیر بار وظایف شانه خالی نمی کند او نه تنها از پیش آمدهای ناگوار زندگی از پای در نمی آید بلکه کاملا با آغوش باز باستقبال سختیها و ناملایمات می رود و ابراهیم آسا وقتی از بریدن سرفرزندش معاف می شود ناراحت می گردد و می گوید آرزو داشتم که با ذبح فرزندم بدست خود قلبم بسوزد و بشکند تا خدا بمن توجه کند، او سینۀ آتش افروز و دل پرسوز می خواهد او غم می خواهد غم شیرین غم خوشرنگ، غم دوست، او در تحمل شدائد انتظار دارد، انتظار درود حق، انتظار رحمت و مهربانی خداوند، روحش قوی می شود بزرگ می شود ناگواریهای زندگی را در روح بزرگش باسانی حل می کند بدون اینکه خمی به ابروانش ظاهر شود و هالۀ همیشگی تبسم ملکوتی را از صورتش کنار نماید اینست زندگی انسانها، اینست زندگی بهشتی که شایسته انسانها است، نمازگذار در نهایت تنگدستی طبع غنی دارد و در عین غنی و ثروت در لباس مسکنت و فروتنی ظاهر می شود، او هیچ وقت بمرکب شیطانی غرور سوار نمی شود از همسفران خود جلو نمی زند حق ضعفا را پامال نمی کند مال را مال خدا و بندگان خدا را عیال خدا می داند برای بهبود وضع عیال خدا از بذل مال خدا دریغ نمی کند و در هر حال رضای مولی و خوشنودی دوست هدف نمازگزار می باشد و در زندگی درخشش دیگری دارد، زندگی انسانی دارد، زندگی بهشتی دارد.
او در زندگی اعتماد بمال و قدرت خود ندارد و بهیچ چیز تکیه نکرده تکیه گاهش خدا است زیرا جز او دوام و اعتباری ندارد، او باقیست و غیر او جمله فانی، در عین حال قدرت و ثروتش را حفظ می کند و از سرف و اتلاف دیناری خودداری می نماید و بیجا و بیهوده مصرف نمی کند.
در آیه های ذیل از سوره معراج قرآن کریم چنین آمده است، انسان مخلوقی است طبعاً سخت حریص و بی صبر، چو شر و زیانی باو رسد سخت جزع و بیقراری می کند و چون مال و ثروتی باو رو کند بخل ورزد و منع احسان کند، مگر نمازگزاران، آنانکه در نماز مداومت دارند، تا آخر آیات . آیات19تا35
نماز بهترین وسیلۀ نزدیکی بخدا است.
ترک نماز موجب دخول در آتش است، از «علی امیرالمومنین علیه السلام» : بنمازهایتان محافظت کنید، بسیار بخوانید زیرا نماز وسیله تقرب هر پرهیزکار است نمازهایتان را ضایع نکنید آیا نمی شنوید جواب اهل آتش را ؟ از آنها سوال می شود چه چیز شما را در آتش کشاند در جواب گفتند :
ما از جمله نمازگزاران نشدیم و بفقیر مسکین اطعام نکردیم و ... الی آخر آیات 43 سوره مدثر قرآن کریم نماز معراج شخص با ایمان است نردبان ترقی اوست .
نماز پناه است، هر وقت پیغمبر را پیش آمدی تحت فشار می گذاشت اول بنماز پناهنده می شد، امام صادق هم در پیش آمدهای سخت بنماز پناه می برد، اینست کمی از بسیار و مشتی از خروار در فضیلت این عبادت سهل و ساده، با آثار چشمگیر دیگری که در رعایت شرائط قبول و کمال نماز عاید نمازگذار می گردد، آثاریکه جهت بهتر زیستن هر انسان با ذوق ضرورت دارد، انضباط، تنظیم اوقات و برنامه ریزی در زندگی فردی، طهارت و پاکیزه بودن، مسواک و عطرزدن، مراعات بهداشت جسمی و روحی و ...
بواسطه نماز پیش از آفتاب قبل از هر چیز و پیش از هر کس با خدا روبرو می شود باو صبح بخیر می گوید با او دست می دهد با او سخن می گوید با او که شاه شاهان، آقای آقایان . صاحب اختیار زمین و آسمان است، سپس با روحیه بزرگ سرشار از امید. وارد میدان نبرد زندگی می شود، قرآن را فهرست وار از نظرش می گذراند. از امتیازات قرآن است که مطالب تفصیلی خود را در یک سوره کوچک و گاهاً دریک آیه خلاصه می کند. سوره مبارکه فاتحه الکتاب از آن جمله است، در واقع فهرست قرآن است، این حدیث را از امام هشتم علی بن موسی الرضا(ع) می خوانیم، سراینکه در نمازها سوره حمد واجب شده و بدون قرائت سوره فاتحه الکتاب نماز صحیح نیست. اینست که قرآن ترک نشود زیرا در قرآن کریم مطالب عمده که بطور تفصیل بیان شده در این سوره کوتاه خلاصه شده است بنابراین نمازگذار روزی چند مرتبه مطالب عالیه قرآن را از خاطره خود خطور می دهد و روح و عمل خود را با آن تعلیمات عالیه انسانی تطبیق می دهد.



قابل توجه وزارت آموزش و پرورش و انجمنهای اولیاء و مربیان
جوانان را با این نیروی عظیم حیاتی که بدون صرف وقت و بدون سرمایه گذاری بدست می آید مجهز نمائید آنان را به بهره برداری از این موهبت بزرگ آسمانی راهنمائی فرمائید و به اهمیت نماز، این عبادت بظاهر ساده و کوچک مذهبی متوجه سازید.
اجازه ندهید پیش از این به این ادب دینی بی اعتنا یا کم اعتنا باشند و مسئولیت بدبختی آن مستقیماً متوجه مسامحه کاریهای اولیاء و مربیان جامعه گردد.
روزنه امید
اخیراً در روزنامه ها این مطلب منتشر شد.
بمنظور هدایت نسل جوان و مراقبت آنان بادای فرائض بومیه، سمینار دبیران علوم دینی کشور قطعنامه ای را تصویب و اجرای آن را از مقام عالی وزارت آموزش و پرورش تقاضا دارند و از جمله مواد آن قطعنامه ایجاد نمازخانه در هر مدرسه است حتی اگر برای جای نمازخانه احتیاج به کمک باشد از انجمن های خانه و مدرسه تقاضای مساعدت بعمل آید، جای بسیار امیدواری و انتظار است که وزارت آموزش و پرورش به پیروی از منویات شخص اول مملکت که همواره حامی قرآن کریم بوده و در تحقق بخشیدن بآرامان های دینی پیشوا و پیشقدم می باشند باین تقاضا ترتیب اثر داده و قبل از رسیدن موسم تحصیلی بکلیه مدارس دستور ایجاد نمازخانه را صادر نمایند.

آنکس بیشتر شانس آورده که ! ...
همه تلاش می کنیم همه جدیت می کنیم در این بین آنکس بیشتر شانس آورده است که با فعالیت و پشتکاری در میدان نبرد زندگی توکل بخدا را هم از نظر دور نداشته و از نیروی عظیم غیبی و الهی نیز مدد می گیرد لذا او همیشه موفق است چون ایمان و توکل بخدا در فعالیتهای او اثر گذاشته است، او همواره با تصمیم و اراده محکم جلو می رود.
غَلّ و غش در کارش نیست کار خوب و خداپسندانه انجام می دهد ملاحظه کار و متّقی است و اگر به عللی زحماتش بنتیجه مطلوب نرسید افسوس نمیخورد حسرت و ندامت مضطربش نمی کند چون باخت ندارد و در هر حال بهدف غائی خود رسیده است. مطلوب واقعی او جلب توجه از محبوب است، خشنودی و رضای خدایش می باشند و این مطلوب عالی و هدف مقدس در اولین قدم حاصل است گو اینکه زحماتش در صورت ظاهر به نتیجه نرسیده است.
برای او مهم نیست که درجه مقام و بچه شغلی اشتغال دارد و در چه وضعی از غنی یا فقر بسر می برد مهم اینست که عمل کرد و فعالیتش در مسیر اصلی و حقیقی قرار گیرد.
در اینجا کمیت مطرح نیست بعضا حتی یک قدم با اخلاص هم کافیست که مدال عبودیت را در سینه او نصب کند و نور و رنگ انسانیت را در پیشانی او بدرخشش در اورد.
آری عبودیت و بندگی خدا و جلب رضایت و خشنودی او ثمرۀ واقعی خلقت انسان و نشان عالی و غائی کمال اوست حتی در انسان های مافوق هم، چنانچه در تشهد نماز عبودیت پیغمبر را بر رسالتش مقدم داشته می گوئیم : و اشهد ان محمداً عبده و رسوله (ص) در سوره الملک آیه دوم چنین آمده ،
« خداوندی که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید کدامیک دارای بهترین کردار هستید» و روشن است که عمل بهتر فقط با خلوص و عبودیت تحقق می پذیرد ولاغیر و در سوره 51 آیه 56 غرض نهائی از خلقت و آفرینش را عبودیت قلمداد نموده است .
(و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون)
آری خط سیر اصلی انسان که موافق با فطرت و ملایم، باطبع اوست راه عبودیت و بندگی خدا است راهیست که تمام موجودات آسمانی و زمینی آن راه را می پیمایند.
(وله اسلم من فی السموات والارض طوعا و کرها و الیه یرجعون آیه 83 سوره آل عمران) و بالاخره راهیست که موافق با احتیاجات جسمی و روحی اوست در این راه زندگی آرام و بهشتی دارد و هم با پیمودن این راه است که به بهشت موعود نیز می رسد.
در مناجات مطیعین منسوب به امام چهارم زین العابدین(ع) این حقیقت را می یابیم .
در اینجا سخن از طاعت و عبودیت است طاعتی که خوشنودی و رضوان خدا را موجب شود، مقام رضوان برتر از بهشت است .
سخن اینست که بواسطه دوری و اجتناب از گناه پرده های شک و تردید برطرف شود و برای همیشه نور حق در کانون وجود انسان درخشیدن گیرد و شایستگی درک لذت مناجات باخدا را پیدا نموده و در محوطه دوستی او در سلک مقربین درگاهش درآید.
«ترجمه راز و نیاز مطیعان : از امام چهارم (ع) »
خداوندا، الهام کن بما که راه بندگیت رویم و ما را از گناهانت برکنار ساز و آسان کن برما رسیدن به آنچه را که آرزو داریم از درک رضوان و خشنودی تو، و ما را در میان باغستان رحمتت جای ده، از جلو بینش ما ابرهای شک را بردار و کنار کن از دلهای ما پرده های تردید و حجاب را، محو کن باطل را از نهاد ما و ثابت گردان حق را در خفایای درون ما که شکها و تردیدها فتنه ها را موجب شوند و صافی عطاها و نعمتها را مکدر سازند، خداوندا ما را در کشتی های نجات خود جای ده و بلذت مناجات خود بهره ورمان ساز و ما را در محوطۀ دوستی خود وارد نما و از هم باز نموده و حقیقت مرگ را آنچنان که هست بصورتی زیبا و خوش آیند در می آورد :
شیرینی دوستی و حلاوت قریب خود را بما بچشان، کوشش و مجاهدات ما را در راه جلب ررضای خدای خود قرار دهد و همتمان را به اطاعتت مصروف دار و در معامله با تو نیت هامان را خالص گردان، زیرا ما از توایم و برای تو، ووسیله جز تو بدرگاهت نداریم، خدای من، مرا از نیکان برگزیده ات قرار ده و بصف شایسته ترین از نیکوکاران ملحقم گردان، آنان که بسوی کارهای پرمنفعت پیشرواند و بسوی خیرات شتابان، و انجام دهندگان اعمال صالح ریشه دار و جاویدان و تلاش کنندگان برای رسیدن به مراتب روضه رضوان، که تو بر هر چیز توانا و به اجابت دعا سزاوارتری، بر حمانیتت ای رحمت آورنده ترین رحمت آورندگان .

جان سخن این بود : روی دل را بخدا توجه دادن و اراده و عمل را بارادۀ او هماهنگ ساختن رنگ دیگری به زندگی می دهد که در آن آرامش و اطمینان خاطر حاکم بر وحشت و اندوه می باشد در این زندگی مرگ هم از قالب وحشت بیرون آمده و قیافه های خوش آیندی به خود می گیرد.
مسئله مرگ و میر همیشه فکر بشر را بخود مشغول داشته و گاه و بیگاه که بیادش می افتد آرامش زندگی او را بهم می زده است، ولی این فکر خلاقۀ بشر است که براهنمائی و کمک دین و دانش لفافه های وحشت را یکی پس از دیگری از هم باز نموده و حقیقت مرگ را آنچنانچه هست بصورتی زیبا و خوش آیند در می آورد.
او بهنگام رفتن دل از محبوب نمی کند تا مرگ ناگوار و زهرآگین شود.
در منطق دین دلدادگی و دلبستگی انس بخداوند است، غیر خدا را چون بقاء ندارد شایسته کرنش و دلدادگی نمی داند، و علاقه و محبت او بمال دنیا و فرزند نسبی است «به اقتضای ضرورت زندگی دنیا» و چون عمر دنیائیش بسر می رسد طبعا آن محبت هم از بین می رود در آن هنگام دلبستگی بچیزی جز خدا نیست که کندن از او مرگ را ناگوار نماید و پر واضح است که پیوند و دلبستگی باخدا بهنگام مرگ محکم تر می گردد.
او بعشق پروردگارش زندگی می کرده و برای او پا می شده و می نشسه و بالاخره هم اکنون برای او می میرد چنانچه ابراهیم (ع) می گفت :

(ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین).
اگر نبود اجل، و حکم خداوند که باید مدتی در دنیا زندگی کرد» روحش در بدن قرار نمی گرفت بجهت اشتیاقی که به روح و ریحان و وعده های رحمن دارد.
بدلائلی که در زیر می آوریم تارهای دل خود را باصل معاد و روز رستاخیز پیوند داده و معتقد است که مرگ نابودش نمی کند، مرگ پلی است به آنسوی صحنه پیوسته، صحنه ی وسیعتر، زندگی سرشار از روح و رحمت، و جاویدانه- سخن حمزه سیدالشهداء عموی پیغمبر(ص) معروف است او در جنگهای پیش از اسلام شرکت می کرد و بعد از مبعوث شدن پیغمبر هم در رکاب آن حضرت در صف اول مجاهدین در راه خدا قرار داشت و گاهی بدون کلاه خود و زره و حتی بدون اسلحه و مرکب به میدان جنگ می رفت باو می گفتند : ای آقا قریش تو در جوانی با داشتن شجاعت و نیروی کذائی خیلی احتیاط می کردی، اسب یدکی بر می داشتی. دو زره بتن می کردی .
حمزه گفت بلی آن روز زندگی را محدود می دانستم و تصور می کردیم که این زندگی هرچه باشد شیرینتر و بهتر از مرگ و نابودی است.
اما وقتی این مرد آمد یعنی محمد(ص) ما را با یک زندگی دیگر آشنا کرد در این زندگی مرگ مفهومی نداردبخصوص مرگی که در راه خدا انجام گیرد، قرآن چنین می گوید :
تو هیچوقت خیال مکن کسانی را که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه آنها زنده هستند بپیشگاه خداوند عزوجل که پروردگارشان است مرزوق می شوند و با عطائی که رب. و پروردگارشان بآنها داده و تفضل کرده است همواره شادمانند.
(ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عندربهم یرزقون فروحین بما اتیهم الله من فضله ا... الخ).
اینک من امروز عوض شده ام بزندگی با دید وسیعی نگاه می کنم و همیشه امید رحمت خدا را دارم و آرزو می کنم که کی می شود و این شیشه بدنم بشکند و بجهان ابدی پروردگارم ملحق گردم.
امیرالمومنین علی(ع) ضمن بیان، شمه ای از اوصاف آنانان، عقیدۀ بمعادشان را چنین وصف کرده است :
آنها و بهشت مانند کسی است که آنجا را دیده و در باغهای آن مدتی به تنعم پرداخته است، و آنها و دوزخ مثل کسیست که آنجا را دیده و مدتی در آن معذب شده اند .
اگر نبود اجلی که خدا دربارۀ آنها نوشته و حکم فرموده است، ارواحشان در اجساد قرار نمی گرفت بجهت اشتیاقی که به ثواب و ترسی که از عقاب دارند.
دلیلی ندارد که به معاد و روز رستاخیز معتقد نباشد و یا وعده های خداوند را تصدیق نکند، نعمت وجود را او داده، اندامهای زیبا، اعضائی که حتی بیکی از آنها نمی شود قیمت قائل شد عنایت کرده و بهرچه در زندگی احتیاج دارد در دسترس گذاشته و امکانات وسیعی را برای به زیستن، بیرون از حد و حصر فراهم کرده است و ... همه اینها بدون وعده و قرارداد قبلی است، حالا چرا وعده های خداوند را تصدیق نکند و یا حمل بوعدۀ مصلحتی نماید، هرگز! ...
او صبح و شام خدا را تسبیح می کند بعظمت یاد می کند صفات نقص و عجز را از او نفی می نماید، بقدرت نمائیهای او توجه دارد می بیند که هر آن، نمونه هائی از معاد تکرار می گردد، انسان را از نطفه، نطفه را از انسان، مرغرا از تخم مرغ و تخم مرغ را از مرغ و بالاخره زمین را پس از گذشت زمستان با رشد گیاه زنده می کند.
(یخرج الحی من المیت و مخرج المیت من الحی و یحیی الارض من بعد موتها و کذلک تخرجون)
در هر جای قرآن کریم سخن از معاد بمیان آمده بلافاصله از آثار قدرت خداوند هم صحبت کرده است.
در سوره النباء که از سخن رستاخیز شروع می کند بلافاصله چنین گوید:
آیا ما زمین را مهد آسایش قرار ندادیم(تعبیر مهد و مهاد مبین اینست که زمین در فضا با حرکاتی که دارد چه بدور خود و چه بدور خورشید گردش می کند در این سرعت حرکتها که بمنظور حفظ و بقای زندگی انجام می گیرد آسایش و آرامش هم در نظر گرفته شده است مثل گهواره ) و کوهها را، عماد و نگهبان آن نساختیم، و شما را جفت (زن و مرد) آفریدیم، و خواب را برای شما مایۀ قوام حیات و استراحت قرار دادیم(که می خوابید و بیدار می شوید و این خود نمونه از مردن و زنده شدن است) و شب راساتر قرار دادیم، و روز را برای تحصیل معاش قرار گذاشتیم، بر فراز شما هفت گانه محکم بنا کردیم، و چراغی(خورشید) درخشان برافروختیم، و از فشار و تراکم ابرها باران فرو ریختیم، تا بدان آب، دانه و گیاه رویا ندیم، و باغهای پردرخت پدید آوردیم، همانا روز فصل(روز قیامت) وعده گاه خلق است . ! . الخ در سوره مبارکه یس هم آنجا که سخن از استبعاد بعضی افکار از اینگونه چگونه و کیست استخوان پوسیده ها را زنده کند، بمیان می آید چنین گوید :
آیا آنکسی که آسمانهای با عظمت و زمین را آفریده قادر نیست که (موجود ضعیفی) مانند آنها را بیافریند؟
آری البته قادر است زیرا او آفریننده چیره دست دانائی است . بی تردید فرمان نافذ خدا چون اراده خلقت چیزی را کند بمحض اینکه گوید موجود باش بی درنگ موجود خواهد شد. پس منزه و پاکست خدائی که ملکوت و موجودیت هر شیئی بدست او است و همه بسوی او باز می گردید.
بتعداد هر انسانی که روزی در این جهان زنده بوده ستاره آسمان می درخشد و عالمی در کنار او از آغاز زمان پیدایش تا بامروز طبق تحقیقات، صد میلیارد افراد بشر بر عرصه کره زمین قدم نهاده اند، در کهکشانهائی که ما جزئی از آن هستیم نیز یکصد میلیارد ستاره وجود دارد«سبحان الله العظیم» پس به این ترتیب در قبائل هر انسانی که روزی در زمین زنده بوده است یک ستاره در این جهان می درخشد و هر یک از آن ستاره ها خورشید است اغلب بمراتب درخشانتر و پرشکوهتر از این ستاره کوچک و نزدیکی که ما خورشیدش می نمایم، و بسیاری- و شاید اغلب- آن خورشیدهای غریبه دارای کراتی هستند که بگردشان می گردند، در اینصورت چرا وعده خدا را که بهر یک از انسانهای نیکوکردار پادشاهی بزرگ عنایت خواهد کرد قبول نکند در صورتیکه بحدس نزدیک به یقین در آسمان آنقدر زمین هست که بتوان در مقابل هر یک از افراد بشر از نخستین آدم تا زمان پایان، بهشتی بوسعت دنیا و مخصوص باو قرار داد، و یا بالاتر چرا از دیدن قطره پی به وجود دریای بیکران نبرد، و گفتار علی امیرالمومنین (ع) را زمزمه نکند :
پروردگارا چیست آنچه می بنیم از مخلوقات تو و تعجب می کنیم درباره او از قدرت تو وصف می کنیم با مشاهده آنها عظمت قدرت و سلطنت ترا و حال آنکه از مخلوقات تو آنهائی که از ما پوشیده است و چشمهای ما از دیدن آنها ضعیف و عاجز است و پرده های غیب بین ما و آنها حایل شده بمراتب بیشتر و عظیمتر است .
آشنائی با سلیقه خدای کریم به انسان نوید می دهد که با مرگ رشته
زندگیش گسسته نخواهد شد و نعمت هستی از او پس گرفته نمی شود.

زوال نعمت و ترس از دست دادن از جمله  عواملی است که همواره آرامش زندگی بشری را بهم میزده است، هیچ قدرتی، نه تعلیم و نه تربیت و نه تلقین به نفس دستورات روانپزشکی کذائی، توانائی آن را ندارد که این نوع ترس را از صحنه زندگی بشر بزداید مگر یاد خدا.
آری یاد خدا آرامش بخش دلها از هرگونه ترس و اندوه می باشد.
سلیقه خداوندگار در بشریت چنین است :
نعمتی را که بانسان می دهد باز پس نمی گیرد و تغییرش نمی دهد مگر موقعی که انسان بسوء اختیار خود تغییری در خودش بدهد.
(ذلک بان الله لم یک متغیراً نعمه انعمها علی قوم حتی یغیرو اما بانفسهم. سورۀ انفال، و نظایر این آیه )
بلی این اشتباه در بعضی ها همیشه هست که خیال میکنند دیروزشان بهتر از امروز بوده است، بهار و تابستان با آن طراوتها و زیبائیها رفت، آخ جوانی یادت بخیر و ...
اما همین افراد هم با کمی تأمل می توانند دریابند که جهان جهان تکامل و نشئه نشئه خلع و لبس است در این خط سیر، انسان همیشه لباسی را از تن می کند و لباس نوتر و بهتری بتن می کند، یکروز در عالم رحم از راه ناف ارتزاق میکرد، دوران زندگی رحم بپایان رسید، موقعی که ناف بچه را می برند زبان حال دارد.
نبرید، نعمتی است که بمن عطا شده این وسیلۀ زندگی و رشد بدن منست.
آری نعمت بود اما دورانش گذشت باید بریده شود باید سلب شود مبدل بنعمتی برتر و بهتر گردد، مجرای ناف بسته می شود و دستگاه گوارش کودک بکار می افتد و خونی که در رحم مادر وسیله ارتزاق جنین بوده مبدل بشیر سفید و گوارا می گردد(ذلک تقدیر العزیز العلیم)
بچه از اولین ساعات ولادت دهن را برای گرفتن پستان باز کرده و بچپ و راست می گرداند، دهان کودک و پستان مادر بتناسب هم آفریده شده و مناسبترین غذا برای کودک همانا شیر مادر می باشد، حداکثر زمان شیرخوارگی دوسال است.
می گویند اولین مصیبت بچه آدم از شیرگرفتن او است لذا توصیه شده که دفعه نباشد بلکه بتدریج و ملایمت انجام گیرد، در اینجا از روی حکمت نعمتی از طفل گرفته می شود، در دیگری از رأفت برویش باز می گردد او مجهز به دندانهائی شده است که می تواند بکمک آنها از انواع و اقسام خوراکیها استفاده نماید.
دندانهای شیری در هفت و هشت سالگی میریزد و مدبر حکیم صلاح کودک را مثل هر مورد ملاحظه کرده و از نظر دور نداشته است که بچه غالباً با جویدن و گاز زدن به اشیاء سفت و سخت بسلامتی دندانها آسیب می رساند، دندان پزشکی توصیه می کند: که اگر پدر و مادر بتوانند به بهداشت دندانهای شیری کودک برسند حق بزرگی بر آن نهاده اند زیرا دندانهای شیری اگر ناسالم و کرم خورده بیفتند دندان های بعدی ضعیف و غالباً نامنظم می رویند بخلاف اینکه اگر سالم بیفتند دندانهای بعدی قوی و سالم و منظم خواهند روئید و با کمترین توجه (ماساژ ملایم به لثه ها و روزی یک و دوبار مسواک زدن بدندانها) سلامتی دندانها حفظ شده و برای همیشه در طول عمر مورداستفاده واقع خواهد شد.
دوران طفولیت بهار زندگی است و مانند بهار نشاط خیز و فرح انگیز می باشد این دوران پر از سعادت و مسرت است در این روزها ابر بدبختی آسمان زندگی را تیره و لکه دار نمی کند برای اینکه طفولیت دورۀ عصمت و طهارت است.
دنیای ما زیباتر از آنست که بتوانیم از عهده وصف آن بر آئیم ستارگان درخشان همواره زیبائی مسحورکننده دارند، خورشید بی دریغ نورافشان است و دریا همیشه لطف و صفا با خود دارد، پروانه ها این نامه های عاشقانه بنحو فریبنده ای از این سو بآن سو بال می گشایند و...
کودک این زیبائی و صفا را آنطور که هست باندازۀ فهم خود درک می کند زیرا بدبختی و فلاکت هنوز دنیای او را فرا نگرفته و نظام آن را از هم نگسیخته و جمال آنرا لکه دار نکرده است آری او هنوز معصیت و رذیلتی ندارد، ظلم و تهمت و حسد، عیاشی و طمع و حرص و شهوت است که مانند خارهای جانگزادنیای بزرگسالان را پر می کند و موجب فلاکت و نکبت و شکایت و جنگ و جَدل می گردد و الا دنیا زیبا است خیلی هم زیبا است.
توصیه علمای اخلاق اینست : طفل تا هفت سالگی آزادانه بازی می کند و از هفت سال ببعد دوره تعلیمات شروع می شود بخصوص در ممارست بآداب دینی که مهمتر از همه است سختگیری شود زیرا هیچ چیز در زندگی بشر مثل دینداری صحیح آرامش بانسان نمی دهد و روح تشنۀ او را سیراب نمی کند این بزرگترین حقی است که پدر و مادر بفرزند می دهند و او را بالها مات دوران بلوغ آماده تر می نمایند. از چهارده تا بیست سالگی با او تندی نکنند، بلکه با او مانند یک دوست خیرخواه و ناصح باشند.
چه خوبست روزگار طفولیت بخصوص اگر در دمن محبت مادر و زیر سایه تربیت پدر باصحت و نشاط زندگی کند بهار حیات را می گذراند و هر روز نشاطی تازه و افکاری نو و تصوراتی شیرین دارد مخصوصاً طفل از اینجهت سعادتمند است که روحش از امید و آرزو لبریز است، تازه با این جهان و زیبائیهای آن آشنا شده قیمت زندگی را می داند و اسرار هستی را باندازه فهم خود ادراک می کند و همیشه آرزو دارد در زندگی خود، کارهای بزرگ و درخشانی را انجام دهد و بوسیله آن بر کرسی مجد و افتخار بالا رود.
چه شیرین و دلپذیر است احلام طفولیت!
این ایام با تمام صفا و حلاوتش سپری می شود و فصل نوینی در زندگی پیش می آید فصل عالیتر و با لذائذی عمیقتر و بهتر- دوران جوانی ...
اسرار هستی را باندازه فهم خود ادراک می کند و همیشه آرزو دارد در زندگی خود، کارهای بزرگ و درخشانی را انجام دهد و بوسیله آن بر کرسی مجد و افتخار بالا رود.
چه شیرین و دلپذیر است احلام طفولیت!
این ایام با تمام صفا و حلاوتش سپری می شود و فصل نوینی در زندگی پیش می آید فصل عالیتر و با لذائذی عمیقتر و بهتر- دوران جوانی ...

آشنائی با سلیقه خدای کریم بانسان نوید می دهد که با مرگ
رشتۀ زندگیش گسسته نخواهد شد و نعمت هستی از او پس گرفته نمی شود.
فصل جوان
زندگی= زندگی جوانان! ....
در راه تحصیل و کسب دانشهای و دانستنیهای کذائی جسم و جان را ریاضت دادن، و نیازمندیهای بخصوص این فصل از زندگی را نادیده گرفتن، و غرائز را سرکوب کردن و نفس را زجر و شکنجه دادن و از لذائذ مشروع که چاشنی زندگی اند خود را محروم کردن و بالاخره نشاط و طراوت جوانی را در این راه فدا نمودن و تحمل عواقب وخیم سرکوب کردن غرائز و لااقل بامرارت و تلخی محرومیت توانفرسا، زندگی کردن و سوختن و ساختن شیوۀ اکثریت جوانان امروز دنیا است، مهمتر و وحشتناکتر اینکه در این دوره که بدوره ماوراء الطبیعه و نهضت دینی معروف است اگر نیازهای جنسی جوان بطور مشروع اقناع نشود بیم آن دارد که آرزوهای شهوانی بر علیه قوائد اخلاقی دینی قیام نمایند در این حال است که غالباً ایمان و شخصیت روحی وایمانی جوان که محور انسانیت واقعی است برای همیشه رخت می بندد... در این صورت آیا بهتر نیست که در مسیر زندگی جوانان و یا اکثریت آنان تجدیدنظر شود.
اسلام که دینی است فطرت پسند، مشگل گشای همه شئون زندگی انسانهاست، اسلام که سعادت بخش ترین و جامع الاطراف ترین برنامه ها را به بشریت عرضه کرده است در عین حال که از دانش و دانشمند عالیترین تمجید و تقدیر را نموده و بدانش جوئی عنایت مخصوصی دارد در این باره یعنی با تک روی و یکه گردی انفرادی و بعبارت دیگر با رهبانیت و انعزال و جدائی و انفصال مخالفتهای شدید فرموده و مبارزۀ بی امان دارد، آری مقررات اسلام با سنن فطرت و آفرینش منطبق است و همین معنی رمز بقا« و ضامن حفاظت این دین مقدس می باشد.
گرداننده طبیعت و هدایت کننده کاروان خلقت که می خواهد فرزندان خود را از هر عزت و لذتی که در عالم مقرر داشته برخوردار کند حیوانان را با هم جفت کرده و برای هر یک آئینۀ انس و یک همدم و هم نفسی را از جنس خودش تهیه نموده است آنان را با هم می جنباند، کبوتر نر و ماده با هم پرواز می کنند با هم آب و دانه می خورند و با هم می خوابند و برمی خیزند مثل اینکه اگر جفت نباشد آب و دانه هم مزه و لذتی ندارد و گوئی بی رخ یار گل خوش نمی آید و بی لاله عذار طرف چمن و هوای بستان به دل نمی نشیند و بطور خلاصه لذت زندگی با همسر است و شاید مقرون بحقیقت باشد که بگوئیم زن و مردی که جفت ندارد از لذت زندگی محروم است .
انسان در خلقت بانیسی نیازمند است که راحت جان و مونس روان و غمخوار مهربان او باشد در بیماری و گرفتاری ناداری همنفس یکدیگر شوند و از دل و جان در حفظ و نگهداری یکدیگر بکوشند.
می گوئیم عفت در جوان خوبست اما در نظر نمی گیریم که پیشروان اخلاق و پیغمبران برنامه های اصلی خود را فقط باجنبه های منفی عرضه نکرده اند اگر از نامشروع و نامعقول نهی می کردند راه مشروع و معقول را خاطرنشان می نمودند اگر از لواط و زنا نهی می کردند دوشیزگان را بنحو حلال در دسترس می گذاشتند.

نیروی شهوت مرد و زن را آرام نمی گذارد بخصوص در سن جوانی این غریزه چنان طوفانی می شود که هر توانای پا برجائی را از جای کنده و سرنگون می کند یوسف صدیق بخدا پناه می برد و می گفت :
(و ما ابرء نفسی ان النفس لاماره بالسوء) بدیهی است که این حالت بحران فکر و اندیشه را مرتعش می کند مغز و قلب را پریشان و مضطرب می دارد و چون محل سکونت و آرامش ندارد بمنظور خاموش کردن التهاب غریبی بهر کوی و برزنی می دود و بهر خرابات و بیغوله می رود علاوه بر اینکه رشته کارش گسیخته و زندگانیش بی نظم و ترتیب می شود پیرامون هر فحشاء و منکری و هر عمل شرم آوری می گردد اگر دختر است پردۀ عفت و ناموس خود را پاره می کند و سرمایه عزت و شرافت و عظمتش را بباد می دهد و اگر پسر است خود را بهزار نوع مرضهای جسمانی و عیوب اخلاقی مبتلا می کند، جوان یکه گرد پرشهوت نه دل بکار می بندد و نه فکر آرام دارد و بالمآل نه بدن سالم خواهد داشت و نه روح پاک و ممکن است در اثر ولگردی و هرزه کاری مرتکب کارهای زشت دیگری مانند می خوارگی و باده گساری و قماربازی و دزدی و آدمکشی شود، اینجا است که خطر ناامنی و ناراحتی در جامعه پدید می شود ناموس مردم عرض مردم مال و جان مردم در خطر می افتد و عله العلل همه اینها همسر نداشتن وجفت نگرفتن یک دختر یا یک پسر است.
عزوبت و یکه گردی موجب تکاهل وسستی در اعمال حیاتی است بر خلاف تأهل و ازدواج زیرا که جوان مجرد چون مسئولیت امر معیشت کسی را بگردن ندارد چندان جنبش و جوششی در کار نخواهد داشت و قوای عامله اش بحال رکود و خمود باقی میماند ولی اگر عهده دار مخارج عیال و اولاد شد ناگزیر است که حد اعلای از فعالیت را در هر رشته که وارد است اعم از تجارت و صناعت و  غیر اینها بخرج دهد تا بتواند خوراک و پوشاک زن و فرزند و سایر متعلقات را فراهم نماید قهراً قوای عامله او نیرومندتر و پیشروی او در جلب عوائد افزونتر و درنتیجه بصورت یک عامل و نیروی مولده در سطح اقتصاد اجتماعی در می آید و اگر در دوران عزوبت و خانه بدوشی در مصارف زندگی رعایت صرفه جوئی را نمی کرد و هرچه بدستش می آمده فوری بمصرفهای غیرلازمه اتلاف و اسراف می کرد چنانچه رویه اغلب جوانان مجرد اینست حال که متأهل و عیالمند شده یقیناً رعایت خواهد کرد و از ولخرجی های ناصحیح و ناروا کاملا خودداری و جلوگیری می کند پس تأهل جوان را هم فعال می کند و هم مقتصد و این مطلب یکی از رموز آیه مبارکه است:
(ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله ... از آیه 32 سوره نور) .
زناشوئی نه تنها منشأ الفت متبادل و محبت بین زن و مرد است بلکه بخویشان واقوام طرفین هم سرایت خواهد کرد بخصوص موقعی که اولاد بهم برسد زیرا فرزند مجمع البحرین دو فامیل طرفین زن و شوهر است . پس در دنیا برای ایجاد وحدت و الفت بین افراد بشر و تحکیم روابط آنان که یگانه ضامن بقاء و رقاء آنها است عاملی موثرتر و مفیدتر از ازدواج نیست و بهمین اندازه عزوت و یکه گردی موجب زیان بشر خواهد بود.
روی این حسابها و نظائر آنهاست که اسلام اینهمه تأکید دارد، چه در قرآن کریم و چه در گفتار پیشوایان.
در سورۀ مبارکه روم آیه 21 چنین است :
و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون.
ترجمه با اندک توضیح چنین است :
این عنصر فعال و ای مظهر قدرت حضرت ذوالجلال ما برای آسایش و آرامش روح و بدن تو، زن صحیح و سالم و بی عیب که تو باو راضی و خشنود باشی و او را بپسندی تهیه کرده ایم که هم شهوت تو را تسکیت و تسکین می کند و هم وسائل راحتی تو را در خوراک و پوشاک و سایر شئون زندگی تأمین می نماید و هم فرزندانی که حافظ شخصیت تو و نگهبان صورت نوع تواند برای تو می زاید ...
تو دیگر بعد از این بهیچوجه نگرانی خاطر نخواهی داشت و از هیچ راه اضطراب و تزلزل فکری نداری اگر طغیان شهوت و آتش حیوانیت تو را مشتعل و ناراحت می دارد با این آب حیات آتشت را خاموش کن و اگر خانه بدوشی و بی سر و سامانی تو را مضطرب و پریشان می دارد این همسر عزیز تو که شریک زندگی تو است سروسامان تو را که در حقیقت سامان خود اوست با منتهای درجه دلسوزی و رعایت حد اعلای اقتصاد اداره می کند و اگر تنهائی و نداشتن انیس و جلیس مهربان تو را در آزار دارد و حق هم داری زیرا که انسانی و انیس می خواهی ما زنان را برای تو انیس و مونس و بلکه سوخته و دلباخته تو کرده ایم با او بنشین و بگو و بشنو و بخند و شوخی و مزاح کن و راز نهانی دلت را با او در میان آرو بزلال وصال او آئینه دل را از زنگار غم بشوی و از جام سرشار مهر و محبتش باده عشق نوش کن و ناملایمات روزانه را بملاطفت شبانه اش فراموش نما.
و در سوره نور آیه 32 چنین آمده :
وانکحواالایامی منکم و  الصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و الله واسع علیم.
ترجمه باشرح مختصر:
زن و مرد و پسر و دختری که جفت و همبستر ندارند جفت دارشان کنید تا میان شما مرد بی زن و زن بی شوهر باقی نماند اگر فقیر و بی چیز باشند خدا آنها را از فضل خودش غنی و چیزدار می کند که خدا رحمتش وسیع و باحوال بندگانش نیک آگاه است، و گفتیم که یکی از وسائل و عوامل غناء- بکارافتادن نیروهای عملی و فعاله ی مرد متأهل و عیالمند است.
آنجا که جوان مزایای ایمان و لذت عشق الهی را با لذات جسمانی یکجا ادراک می نماید.
آن زن و مردی که جفت داشته باشند و شب بخوابند خوابشان بهتر است از مرد و زنیکه عزب باشند و شب را قیام بعبادت کنند. زن و مرد بی جفت برادر و خواهر شیطانند.
شریرترین و رزل ترین و خوارترین مرده های شما آن زن و مردی است که عزب و بدون جفت بمیرد. از پیغمبر(ص)
امام صادق از پیغمبر(ص) : ای زن و مرد مسلمان جفت وهمسر برای خود بگیرید و بی همسران را عروس و داماد کنید، یکی از بهره های مرد مسلمان این است که مال خودش را در راه عروس و داماد کردن بی همسران انفاق کند، هیچ خانه ای نزد خدا محبوب تر نیست از آن خانۀ که بزناشوئی و ازدواج معمور و آباد شود چنانچه هیچ خانۀ مبغوض تر در نزد خدا نیست از آن خانۀ که بطلاق و افتراق بین زن و شوهر خراب شود.
مردی آمد خدمت امام صادق حضرت فرمود آیا زن داری عرض کرد نه فرمود من دوست ندارم که مالک تمام دنیا و مافیها باشم و یک شب بدون زن بخوابم سپس فرمود دو رکعت نمازی که مرد عیال دار بخواند بهتر است از روزه و شب زنده داری مرد بی عیال سپس هفت دینار باو دادند و فرمودند بگیر و با این پول برای خود زن تهیه کن.
زنی آمد خدمت امام باقر(ع) وعرض کرد قربانت شوم من زنی هستم منقطعه و برکنار شده فرمود از چه چیز برکنار شده ای عرض کرد از شوهر گرفتن تصمیم دارم که مادام العمر شوهر نکنم.
فرمودند برای چه عرض کرد برای فضیلتی که در این عمل هست.
حضرت فرمود از این عمل برگرد اگر در این کار اجر و ثواب و فضلی بود فاطمه زهرا سزاوارتر و پیشقدم تر در این کار می شد و باز پیغمبر(ص) فرمود هر کس بخواهد خدا را ملاقات کند در حالیکه پاک و پاکیزه باشد همسر اختیار کند تا در موقع مردن همسر داشته باشد.- مردی بود که غالباً در مسجد بسر می برد و جز عبادت بود پیغمبر باو فرمودند آیا تو زن داری عرض کرد نه .
فرمودند آیا کنیز داری عرض کرد نه .
فرمودند آیا توانائی و مال داری عرض کرد توانا و دارایم فرمودند برو زن بگیرد وگرنه از گناهکاران خواهی بود.
در حدیث دیگر هست که فرمودند وگرنه از راهب های نصاری خواهی بود.
در حدیث دیگر فرمودند و اگر نه از شیاطین خواهی بود و باز پیغمبر فرمودند هرکس در راه وصلت و ازدواج مشروع بین دو نفر قدم بر دارد تا آنها را بهم رساند بهر یک قدمی که برداشته و بهر یک کلمه که در این باب گفته خداوند ثواب عبادت یک سال مرحمت می کند.
این یک هم از امتیازات قانون آسمانی اسلام است و سند جهانی بودن آن.
مقرر کرده که بمحض طلوع شهوت در وجود فرزندانمان فوراً برای آنها همسر تهیه کنید تا طوفان شهوت و طغیان جوانی منحرفشان نکند و دامن تقوی و عفت آنها را آلوده ننماید.
پیغمبر فرمود دختران را زود به خانه شوهر بفرستید- اگر خواستگاری برای دختر شما آمد که دین و عقلش شما را راضی کرد دخترتان را باو بدهید و گرنه فساد بزرگ خواهد شد.
از سعادت مرد است که دخترش در خانه اش حائض نشودیعنی بمحض اینکه قوه شهویه دختر حادث شود عروسش کند .
از این جهت است که اسلام بعد از بلوغ برای زمان ازدواج و زناشوئی سال معینی تحدید نکرده و از نظر اصول طبیعت و موافق نظام معقول اجتماع حق هم همین است. زیرا مزاجها باختلاف مکان و آب و هوا مختلف است چه بسا پسرها در بعضی از امکنه در چهارده و پانزده سالگی زن می طلبند و دخترها در دوره دوازده سالگی برای شوهرداری مهیا و آماده اند.
دختر پیغمبر در سن دهسالگی بخانه شوهر رفت، عیال مکرم پیغمبر خانم عایشه در ده سالگی بخانه پیغمبر آمد.
پس تحدید سن شانزده در دختر و هیجده در پسر برای ازدواج که در قانون مدنی فرانسه شده است و تعمیم دادن این قانون در هر اقلیم و در هر کشور بر خلاف مصالح اجتماعی و انفرادی است و شاید برای محیط فرانسه با داشتن آب و هوای مخصوص موافق و مساعد باشد.
ابن ابی یعفور می گوید به حضرت صادق(ع) عرض کردم من میل دارم با زنی ازدواج کنم و پدر و مادرم باو رای ندارند و میل دارند با دیگری ازدواج بنمایم.
امام فرمود :
با آنکه دوست داری ازدواج کن و آنی را که والدینت اختیار کرده اند وابگذار.
یکی از انصار دختر خود را بدون رضای او بشخصی عقد کرد پیغمبر(ص) حکم به بطلان آن عقد فرمودند و دختر روی میل خود به ابی لبابه شوهرکرد.
عقدی که در زمان کودکی دختر از طرف پدر ولایهً واقع می شود چنانچه خلاف مصالح طفل باشد صحت و نفوذش مشروط به اجازه و رضای خود دختر و پسر پس از زمان بلوغ است.
در اسلام درباره ازدواج دختر باکره از نظر حفظ حرکت ولی، اذن پدر معتبر شده است و بنابر اقوی بدون اذن او صحیح است زیاده بر این تحمیل و تکلیفی بر زن در ازدواج نبوده و نیست، رضایت طرفین عقد کافی است و عقد ازدواج نبوده و نیست، رضایت طرفین عقد کافی است و عقد ازدواج را چه بوسیلۀ زوجین و چه وکیلشان و چه بصیغه عربی و چه غیر عربی در صورت عدم تمکن از عربیت جایز و نافذ فرموده است و عقد را صحیح شمرده و بهمین اندازه از شروط کوچک و کوتاه، دست دختر و پسر را بهم داده و می گوید:
اللهم الف بینهما و طیب نسلهما . خدایا بین این دو مهربانی بینداز و نسلشان راطاهر و پاکیزه گردان.
اسلام بغیر از مهر و محبت رابطۀ دیگری بین زن و شوهر قائل نیست و بغیر از ایجاد نسل صالح هدف دیگری در نظر ندارد امر ازدواج را از هر جهتی آسان کرده و تا توانسته راجع بتقلیل مهریه سفارش نموده و راجع به ازدیاد مهر و محبت و تکثیر نسل و فرزند سالم و پاکیزه کوشش فرموده .
آری محبت و الفت پایه و اساس اصلی خانواده است لذا تا توانسته امر بمحبت و وداد فرمود که :
من اخلاق الانبیاء حب النساء و باز می فرماید :
کل من اشتدلنا حبا اشتد للناسء حباً و می فرماید ما اظن رجلا یزداد فی الایمان خیراً الاازداد حباً للنساء.
«ترجمه »
دوست داشتن زنان از اخلاق پیغمبران است.
هرکس ما را زیاد دوست می دارد زنان را زیاد دوست بدارد. گمان نمی کنم مردی در ایمان فزونی داشته باشد مگر اینکه دوستیش بزنان فزونی دارد.
از امام صادق(ع)
هرکس ازدواج کند دوثلث ایمانش را حفظ کرده پس در یک ثلث آن هم پرهیزکار باشد، باین ترتیب جوان، حظ ایمان و مزایای عشق الهی را با لذات جسمانی یکجا ادراک می کند.
در صورت تعمیم سنه حسنه یعنی ازدواج جوانان در اولین ازمنه بلوغ و بیداری حس شهوت جنسی این مزیت هم مترتب می شود که نسلهای بعدی دارای جوانانی خواهد بود که از لحاظ قیافه و شکل زیباتر و از لحاظ بنیه قوی ترند چنانچه تحقیقاتی که ضمن بررسی و تجربه بعمل آمده ثابت کرده است : فرزندانی که نتیجه ازدواج اولین سالهای بلوغ است بمراتب زیباتر و قویتر از نتایج ازدواجهای سنین بالا است.
سخن در این بود که دوران جوانی هم وقتی توأم باایمان باشد بسیار نعمت بزرگی است و جالبترین فصل زندگی، ... و چقدر سعادتمند است جوانی که قوه و نشاط خود را بواسطه غفلت و افراط کاری تلف نکرده . مزاجی سالم دارد و روحی قوی، مشکلات دنیا را به چیزی نمی گیرد و از حوادث روزگار نمی ترسد بوسیله زناشوئی خوشبخت شده و یا آرزوی آن را در دل می پروراند.
در هر حال خوشبخت است و آتیه خود انتظارات بیشتری دارد.
لذت سعادت را با مسرت امید و ایمان یکبار و یکجا احساس می کنند.
اقبال برایش آغوش گشوده و آینده برویش لبخند می زند و امیدوار است که حتی در ایام پیری هم بتواند برای دیگران کارهای مفیدی را انجام دهد زیرا در روزگار جوانی وسیله رفاهیت و آسایش خود را فراهم آورده و از این بابت هیچگونه نگرانی ندارد، راستی خوشبخت تر از او کیست؟
بعضی ها را عقیده براینست که طفولیت و پیری بهترین ادوار حیات است برای اینکه طفولیت دورۀ عصمت و طهارت و پیری روزگار عقل و حکمت است مع الذلک پیری بهتر از طفولیت است زیرا سعادت اطفال مربوط به ادارۀ دیگران است.
ولی در روزگار پیری مفتاح سعادت ما بدست خودمان است بشرطی که در روزگار جوانی از افراط خودداری کرده باشیم، یکی از بزرگان می گوید«جوانی را حفظ کنید پیری حافظ و نگهبان لازم ندارد.

آشنائی با سلیقۀ خدای کریم بانسان نوید می دهد که با مرگ رشتۀ
زندگیش گسسته نخواهد شد و نعمت هستی از او پس گرفته نمی شود.
دربارۀ تشویق جوانان بازدواج و فوائد مادی و معنوی آن بخصوص موضوع توالد و تناسل و مطلوبیت کثرت جمعیت از نظر قرآن و احادیث مطالبی رفت در اینجا مسئله کثرت جمعیت که یکی از مسائل روز است پیش می آید، آیا واقعاً تراکم جمعیت در آینده خطرناک خواهد بود، تبلیغاتی که بر علیه ازدیاد جمعیت می شود و تشویق مردم به تمسک بطرق مختلفه جلوگیری از آبستنی و زایمان و توالد و تناسل باتمام سروصداها چقدر صحت دارد و چقدر آمیخته به اغراق و سفسطه و سیاست مادی است قضاوت در آن به اهل نظر واگذار می شود، هر چه باشد نباید حقایقی را که ذیلاً اشاره می شود و مستفاد از منابع علمی و تحقیقی است از نظر دور داشت.
همانطور که یک مرد یا زن مجرد، از زن و مرد هم سن خود که ازدواج کرده اند زودتر پیر و شکسته می شوند وانرژی خود را از دست می دهند، مرد و زنی هم که بعلل مختلف از ازدیاد فرزند جلوگیری می کنند نیز از مرد و زن هم سن خود که از داشتن فرزند پرهیز ندارند زودتر پیر و فرسوده می شوند و این خود بزرگترین سرمایه است که بتدریج رو به تحلیل می رود یعنی اینگونه مردان و زنان انرژی و فعالیتخود را زودتر از دست می دهند، بدبختانه این روزنامه ها و مجلات نیز با آب و تاب راه جلوگیری از ازدیاد نسل را بآنها می آموزند و آنها را در راه توفیق این امر خیر، راهنمایی می کنند و روی این اصل علاوه بر اینکه هیچیک از زوجین حقیقتاً لذت زناشوئی را درک نمی کنند بتدریج گرفتار بیماریهای روانی نیز می گردند و روحیه و سلامت خود را از دست می دهند. چه مسلم است علاوه بر اینکه غدد مترشحه داخلی بدن هر یک منظما باید کار کنند تا بدن سالم بماند و اگر فی المثل غده تخمدان یا پستان را بوسائل مختلف از تشرح معمولی خود باز داریم مثل اینست که دو دست خود را برای مدتی بگردن بیاوزیم و بدون دلیل از آن استفاده نکنیم و در این حال همانطور که آن دو دست بتدریج خشک می شود و از کار می افتد تخمدان یا پستان نیز از کار می افتد و یالااقل تنبل می شود و مسلم است که فقدان ترشحات آنها گذشته از اینکه غالباً بی میلی در عمل زناشوئی ایجاد می کنند زیانهای بارزی نیز بسلامت آدمی وارد می سازد و بهمین دلیل است که این دسته از زنان زودتر شکسته و پیر می شوند.
آلمان- این یکی از جنایاتی است که مصرف قرص ضدبارداری پدید آورده است .
کودکی بدون دست متولد شده است و ناچار است بکمک پاها قاشق غذا را بدهان بگذارد.
امروزه میلیونها کودک بدون دست و پا بهمین نحو در اروپا و امریکا بخاطر مصرف قرصهای ضدبارداری (تالامید) و مانند آن وجود دارند. بهمین مناسبت مصرف قرصهای ضدبارداری را دولت ها شدیدا کنترل می کنند.
با این هیاهو و غوغای شدید که هر چند یکبار درباره عوارض جسمی و روانی مصرف قرصهای ضدحاملگی در مطبوعات دنیا منتشر می شود و این همه ابتلائات جسمی و روانی و عصبانیتها که مادران یا اعمال رژیم پیدا می کنند آیا باز هم صلاح است این برنامه در دنیا و یا لااقل در کشورهای توسعه یافته که اینقدر در اجرای این برنامه اصرار دارند(از ترس ازدیاد نفوس سیاهان و یا نژاد زرد در دنیا) یا صلاح نیست ؟ چه یقین است در کشور آمریکا سیاهان بداشتن تعداد زیاد فرزند مشهورند و سفیدپوستان خواه برای آسایش بیشتر و خواه داشتن مشغولیات اضافی از زیربار داشتن فرزند شانه خالی می کنند و در این حال بدون اجرای برنامه جلوگیری از ازدیاد نفوس بیست سال بعد عدۀ سیاهان در آن کشور بچند برابر سفیدپوستان خواهد رسید و یقیناً این بر خلاف سیاست آن کشور است و شاید درباره سایر نژادها و سکنه نقاط دیگر دنیا نیز همین ریتم موجود باشد.
بهانه کسر تغذیه دنیا یقیناً بهیچوجه نباید مورد بحث قرار گیرد زیرا آنطور که تاریخ نشان می دهد در قرن شازندهم میلادی کل جمعیت دنیا به 500 میلیون نفر می رسیده و دولتهای آنوقت نیز همین بیم کسر تغذیه را داشته اند و می گفتند اگر روزی جمعیت دنیا دو برابر شود یقیناً کسر تغذیه خواهند داشت در صورتیکه در این تاریخ جمعیت دنیا در حدود سه میلیارد و نیم نفر است و هنوز از نظر واقع بینی جز عده معدودی آن هم بعلت سوء سیاست و خودخواهی کشورهای بزرگ سایرین کسر تغذیه ندارند.
دنیای دیوانه اقتصاد روزنامه کیهان مورخه 7 دی 49 بحث داشت بعنوان فوق که قسمتی از آن چنین است :
قطعاً شما هم آگاهید که در این دنیای سه میلیارد و نیم جمعیت تقریباً دو سوم آن گرسنه و نیمه گرسنه اند .
این گرسنگی و نیمه گرسنگی برعکس آنچه مالتوس و طرفدارانش می گویند مربوط به کمبود مواد غذائی نیست بلکه کاهش یا فقدان قدرت خرید این دسته از مردم گرسنه است.
توضیح مطلب بسیار ساده است .
مالتوس و طرفدارانش می گویند جمعیت دنیا با تصاعد هندسی افزایش می یابد و مواد غذائی با تصاعد عددی و بنابر این تعادل بین این دو مختل می شود و عده ای گرسنه می مانند.
این تئوری با اینکه ظاهراً با آمار و ارقام تطبیق می کند معهذا وقتی آن را از نظر جهانی تجزیه و تحلیل می کنید مثل«خوزه کاسترو» در می یابید که تقسیم بندی جهان به گروه های مختلف و حتی کشورهای مختلف و نقص سیستم توزیع و بالنتیجه خودخواهی بشر اساس و پایه آن را تشکیل می دهد عجیب این است که بسیاری از کشورها هم گول ظاهر تئوری مالتوس راخورده اند و در مقام تهدید جمعیت برآمده اند.
بدیهی است که تبلیغات در اطراف بوسیله کشورهائی بعمل آمده است که خود در ناز و نعمت زندگی می کنند و از ترس اینکه مبادا دنیای گرسنه موجبات زحمت آنها را فراهم سازد با تمام بوق و کرنای تبلیغاتی بشردوستی، کشورهای دیگر را به اتخاذ تدابیری بمنظور جلوگیری از افزایش جمعیت برانگیخته اند و خود با فراغ بال کالاهای اضافی خود را آتش می زنند یا بدور می ریزند.
برای اثبات این مطلب نگاه مختصری بوضوع اقتصاد دنیای امروز کافی است.
بطور مثال برزیل که بزرگ ترین تولیدکنندۀ قهوۀ دنیاست بدفعات قهوه اضافی خود را بجای زغال سنگ در لکوموتیوهای خود ریخته است.
کانادای بسیار متمدن و غنی گندم های اضافی خود را آتش زده است.
تداعی معانی گفته شده فوریه اقتصاد دان فرانسوی را در قرن نوزده بیاد می آورد. فوریه نماینده تجارتی بود که یک کشتی برنج از هندو چین بفرانسه حمل می کرد.
در وسط دریا از طرف صاحب برنج دستور رسید که فوراً برنج ها را بدریا بریزد.
او مدتها تردید کرد اما دستور ارباب صریح بود بناچار برنجها را بدریا ریخت اما درصدد کشف علت برآمد.
همانطوری که خودش می نویسد علت دستور غرق برنج این بود که قیمت آن بعلت فراوانی برای ارباب صرف نمی کرد و با غرق برنجها عرضه آن کاهش می یافت و قیمت آن بالا می رفت و باین ترتیب ارباب پول زیادتری بجیب می زد.
فوریه اضافه می کند که هم زمان باغرق برنج عدۀ زیادی از افراد کشورهای قحطی زده از گرسنگی می مردند.
می فرمائید اینکه تاریخ است؛ اما متأسفانه تاریخ منظما تکرار می شود و ما را در قرن 20 و حتی الان که این سطور نوشته می شود در مقابل اعمال مشابه قرار می دهد. در سالهای 1937 و 1937 در همین فرانسه بشر دوست بعلت فراوانی انگور دولت جایزه های کلانی برای از بین بردن موزارهای فرانسه تخصیص داد.
عین این جریان در ایتالیا که آنهم از فراوانی شراب رنج می برد تکرار شد قطعاً خیال می کنید که جنگ و آثار مدهش آن بشریت را بسوی همکاری و همیشگی و تعاون پیش برده اشتباه می کنید بشرهمانست که بود و اعمالش همان است که تکرار می شود. می دانید که بازار مشترک از 6 کشور بزرگ و کوچک اروپا تشکیل می شود این بازار در موردکالا های صنعتی به پیشرفتهای عظیمی نائل شده و درهای گمرکی را در بین آنها شکسته و از بین برده است اما در مورد کالاهای فلاحتی هنوز کشمکش بین آنها خاتمه نپذیرفته است زیرا بعضی از آنها مثل فرانسه و پس از آن ایتالیا از لحاظ تولید محصولات فلاحتی پیشرفته ترند و امکان رقابت بسیار شدید بین آنها و سایر اعضاء را چشمگیرتر ساخته است نتیجه اینکه این دو کشور دچار عدم تعادل در بازار محصولات فلاحتی هستند بعبارت دیگر تولید باندازه ای زیاد است که مصرف قدرت جذب آن را ندارد بزبان خودمانی چون قیمت این محصولات کمتر از هزینه تولید است ناچار تولیدکنندگان بصدا در آمده اند و از دولت کمک میخواهند می دانید که دولت چه فکر کرده است؟ مثل سالهای قبل از جنگ جایزه نقدی برای کندن درختهای هلو- سیب- گلابی و غیره را در نظر گرفته است!! شما خیال می کنید که تمام فرانسویان از فراوانی و ارزانی میوه استفاده کرده اند؟ نه! استفاده افراد از کالا یک مطلب و استفاده صاحب میوه از روش آن مطلب دیگر است که کوچک ترین رابطه ای با یکدیگر ندارند قواعد اقتصاد در مورد مصرف کننده می گوید اگر قدرت نداری از استفاده محرومی و در مورد تولیدکننده دستور می دهد که اگر هزینه تولید با قیمت فروش تطبیق نکرد، دست از تولید بردار ولو اینکه برای کالاهایت هزاران مصرف کننده(غیرموثر) وجود داشته باشد! عجیب اینست که همین فرانسه اولین کشوری است که یک درصد از درآمد ملی خود را برای کمک بکشورهای فقیر اختصاص داده و می کوشد سایر کشورهای غنی را به قبول این تز وادار کند، آیا یک چنین دنیا را با این هم تناقضات نمیتوان دنیای دیوانه نامید؟
در نظر گرفتن مطالب فوق و نظائر آنها چنین نتیجه می دهد که این سروصداها هم از مندرجات یک برنامه استعماری است که به حکم اجبار- کشورهای کوچک را بداشتن جمعیت کمتر دعوت می کنند و از ترس فقر آنها را از لحاظ سرمایه ملی یعنی افراد عادی نیز فقیر می گردانند و آیا آنانکه بعنوان دلسوزی برای مردم فقیر و بی ساز و برک دنیا و جلوگیری از کسر تغذیه عمومی و مرگ و میر حاصله از آن مردم را بداشتن فرزند کمتر دعوت می کنند در نظر نمی گیرند که هم اکنون عمدۀ مرگ و میر سالیانه مردم دنیا از پرخوری و عوارض حاصله از آن چند برابر کسر تغذیه است! منتهی این بار هم مثل همیشه چون زور ثروتمندان می چربد و بازوی آنان قوی تر است بیماری ها و مرگ و میر خود را بهیچوجه به یاد نمی آورند و ظاهرا بعنوان دلسوزی از کسر تغذیه مردم فقیر و باطنا برای اینکه عده این دسته مردم همیشه در اقلیت باشد و نتوانند قد علم کنند مطلب کنترل موالید را بهانه قرار می دهند و آنان را از بیم کسر تغذیه عمومی از داشتن فرزند زیاد منع می کنند.
درحالیکه امروز غالب مردم به این حقیقت آگاهی دارند که اگر یک دهم بودجه هائیکه در کشورهای پیشرفته خرج آپولو یا تجهیزات جنگی خود می کند براستی و از روی صفای باطن صرف بهره برداری از منابع طبیعی زمین و تغذیه واقعی مردم و ساکنین نواحی مختلف کنند هیچ فردی بکسر تغذیه دچار نخواهد شد.
گذشته از همه اینها اگر فی المثال در کشور امریکا یا انگلستان و امثال آنها سعی می کنند بدلیل اینست که سالیانه عده زیادی از مردان و زنان تحصیل کرده و دانشمند کشورهای دیگر راه آن دیار را پیش می گیرند و در آنجا مقیم می شوند و سرمایه علمی و معنوی خود را بدانجا منتقل می سازند و ثانیاً آنها در مساحت نسبی خود هم اکنون چند برابر ما جمعیت دارند.
مثلا انگلستان با داشتن جزیره در حدود یک سیزدهم خاک ایران جمعیتی در حدود دو برابر ایران دارد و در کشورهای فرانسه و آلمان و سوئیس و ایتالیا نیز با وجود اینکه از کشور ما کوچکترند هر یک چند برابر ما جمعیت دارند در صورتیکه کشور پهناور ایران با داشتن این همه ذخائر صنعتی و کشاورزی قادر است ده بلکه بیست برابر جمعیت کنونی را بخوبی تغذیه کند.
مردم ایران بعلت فراوانی نعمت و نبودن رقیب در شغلهای مختلف برای اداره یک زندگی عادی احتیاج بفعالیت خیلی زیاد ندارند در صورتیکه اگر مثلا عده مهندسان این کشور سه برابر فعلی شود مسلما هر یک برای اداره زندگی خود احتیاج بسه برابر فعلی فعالیت خواهند داشت و هوش و رأی خود را سه برابر فعلی بکار خواهند انداخت و موفق تر هم خواهند شد بلی اگر روزی جمعیت کشور ما بعوض سی میلیون بصد میلیون برسد نه تنها بر سرمایه ملی ما چند برابر افزوده شده بلکه زمینهای بایر آن آباد و دائرتر می شود آن وقت است که به حسن و فوائد ازدیاد نفوس پی می بریم و بعوض اینهمه تبلیغ از کسر داشتن فرزند به تبلیغ در ازدیاد آن خواهیم کوشید.
درست است که داشتن یک عده صدمیلیونی توده نادان و گرسنه علاوه بر اینکه به آبادی و رشد واقعی کشور کمک نمی کند ولی اگر ما نمی توانیم درختان یک باغ را درست کماهوحقه پرورش دهیم دلیل هم ندارد که باغبان را از کاشتن درخت جدید منع کنیم و اگر باغبان وسیله پرورش گلهای باغ را ندارد راهش صرفنظر از گلکاری نیست بلکه پیدا کردن وسایل لازمست تا در حدود امکان در پرورش گل بکوشد.
تا آنجا که تاریخ نشان می دهد در سیصدسال قبل بدون آنکه امکانات فعلی را داشته باشد جمعیت بیش از این بود و بخوبی نیز تغذیه می کرده و اگر امکانات کشت و زرع و بخصوص صنعتی امروز را در نظر بگیریم نه تنها می توانیم جمعیت بیشتری در کشور خود داشته باشیم بلکه لازم است روز بروز نیز در ازدیاد آن بکوشیم.
آری همیشه ثروتمندترین کشورها آن کشور است که به کثرت جمعیت و وسعت زمین مشهور باشد.

مطالب مرتبط

    [تعداد رای های دریافتی :1
    [امتیاز مطلب :9 از 10]
    شما نیز به این مطلب امتیاز دهید :
    تنظیمات
    این پرونده را به اشتراک بگذارید :
    Facebook Twitter Google LinkedIn

    یادداشت کاربران
    درج یک یادداشت :
    نام کاربری :
    پست الکترونیکی :
    وب :
    یادداشت :
    کد امنیتی :
    4 + 2 = ?

    عناوین اصلی سایت

    حدیث روز

  1. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله): : حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله):
    الصَّلاة نُورُ المُؤمِن
    نماز نور مؤمن است.
  2. تمامی حقوق این سایت متعلق به وب سایت اطلاع رسانی آیت الله سید جواد فاطمی تبریزی می باشد .
    طراحی سایت در : هونیاک